|11|

4.4K 634 273
                                    

سلام خوبین؟
من معذرت میخوام که دیر آپ میکنم مشکل اینه که جدیدا مخم تکون خورده نمیتونم کلمه جمع کنم ساری😭

...

لیام واقعا شب سختی رو گذرونده بود زین تقریبا روش خوابیده بود اون نیمه های شب بلند شد زیپ کیسه خواب رو باز کرد چون راحت نبود!

الان دقیقا ساعت چهار صبحه و لیام به مدت دو ساعت خوابید و وقتی خواب سکس با زین رو دید بیدار شد و متوجه شد پای زین روی دیکشه و گهگاهی پاشو بالا و پایین میکنه! واقعا موقعیت سختی بود

لیام سفت شده بود و درد داشت نمیتونست صحبت بکنه و زینو بیدار بکنه چون ممکن بود بقیه هم بلند بشن! زین رو کنار میزد اما چند لحظه بعد دوباره برمیگشت سرجاش تصمیم گرفت با همون بدبختی یکم بخوابه ولی نمیشد واقعا نمیشد!

با شنیدن صدای صوت بلند شد و نشست چشمای زین نیمه باز بود بهش چشم غره رفت

-چی شده لی؟

+هیچی

صدای لیام دورگه و بم شده بود

زین چند لحظه نگاهش کرد بعد بلند شد و نشست

-بلند شین تنبلای بی خاصیت مگه اومدین خونه ی خاله؟

فریاد استایلز بود که همه رو از خواب بیدار کرد

همه از چادر رفتن بیرون لیام نگران بود چون هنوز سفت بود فقط طوری دیکشو جا به جا کرد که مشخص نباشه هر چند هر کی یکم زیادی دقت میکرد متوجه میشد!

بعد از نرمش صبحگاهی وقتی یه چیزی برای صبحانه خوردن زین بلند شد

-قربان من میتونم برم دستشویی؟

-برو زود برگرد

زین سرشو تکون داد:بله قربان

-لیام باهام میای؟

لیام مردد بود به استایلز نگاه کرد اون با تکون داد سر اجازه داد

زین جلوتر راه افتاد و رفت بین درختا اونقدر رفت که مطمئن باشه از اونور دید نداره

+زود باش

-من دستشویی ندارم پین اومدم مشکلتو حل کنم

+مشکل من؟

-اره دیگه

زین دست لیامو گرفت هلش داد سمت درخت

-شششش حرف نباشه زیاد وقت نداریم اجازه هست؟

+زین بس کن

دست زین روی دیکش حرکت کرد و سمت دکمش رفت

-اجازه هست؟

لیام لباشو بهمم فشار داد شهوت و درد دیکش داشت بهش فشار میاورد سرشو تکون داد زین یه نگاه به پشت سر کرد و دکمه ی شلوارشو باز کرد و نشست روی زانوهاش دیک لیامو آورد بیرون و به سرش زبون زد

Free Fall /Ziam~ By Atusa20Where stories live. Discover now