.
.
زین به صورت لیام که رنگ چهرش عوض شد خیره شده بود متوجه نبود چه خبره ولی حسش میگفت چیز خوبی اتفاق نیوفتاده!
+باشه مامان بذار ببینم میتونم اگه نتونستم تو مراقبش باش
+یعنی چی بی مسئولیتم؟ من میخوام سر سه ماه تموم کنم نه اینکه همش توی مرخصی باشم و شیش ماهه تمومش کنم!
+باشه باشه شما مراقبش باشین
با حرص تلفنو قطع کرد و به یه نقطه ی نامعلوم خیره شد
+کارولین حالش خوب نیست بیمارستان بستری شده
-اوه حالا چیکار میکنی؟
+باید برم لندن!
-باشه
زین چیزی نگفت فقط دستشو روی دست لیام گذاشت تا آرومش کنه
+معذرت میخوام که باید تنهات بذارم
-عیبی نداره ناراحت باشی منم ناراحت میشم
لیام بوسه ای روی سر زین گذاشت و بلند شدو لباساشو پوشید+برم ببینم میتونم مرخصی بگیرم یا نه
زین سرشو تکون داد و چیزی نگفت
با خروج لیام از اتاق زین هجوم اشکو به چشماش احساس کرد لباشو بهم فشار داد تا اشکاش نریزه به هر حال که لیام برمیگشت و متوجه میشد رو تخت دراز کشید و چشماشو بست
شاید نباید اینکارو میکرد شاید نباید انقدر پیش میرفت نباید لیام از خانوادش میگرفت وقتی دید نمیتونه جلوی اشکاشو بگیره سریع سمت حموم داخل اتاق دویید و زیر دوش قرار گرفت
و نتونست خودشو نگه داره به هق هق افتاد وقتی حس کرد بهتره از زیر دوش اومد بیرون و یکی از حوله هارو برداشت و رفت بیرون لیام برگشته بود و روی صندلی رسید
+بیا اینجا خشکت کنم
-نباید بری؟
زین با بیحالی تمام گفت و مشغول خشک کردن خودش شد
+زین لطفا
-لباست خیس میشه
+عب نداره باید برم دوش بگیرم به هر حال
زین سرشو تکون داد و رو پای لیام نشست لیام شروع کرد به حوله ی کوچیک تر به خشک کردن موهاش
+لطفا تا بدنیا اومدن بچه تحمل کن میتونی؟
-آره من که چیزی نگفتم
+تو نگفتی من میگم امروز میرم یه روز بعد تعطیلاته تو لندن میبینمت باشه؟
-باشه
لیام بعد از این که کارش با موهای زین تموم شد حوله رو روی بالا تنه ی لخت زین کشید و بوسه ای رو شونش گذاشت
KAMU SEDANG MEMBACA
Free Fall /Ziam~ By Atusa20
Fiksi Penggemar+چند وقته تو آموزشی ای؟؟ -سه ماه! یه پک به رول ویدش زد +از اینکه منتقل شدی ناراحتی؟ -نه ولی دوست دخترم میگه خیلی از ما دوری! +ما؟ -آره دیگه دوست دخترم حامله است!! #1 in fanfiction --------- Start : 28 jan 2018 Compelet: 19 july 2018