|25|

3.6K 496 181
                                    

.

.

زین به صورت لیام که رنگ چهرش عوض شد خیره شده بود متوجه نبود چه خبره ولی حسش میگفت چیز خوبی اتفاق نیوفتاده!

+باشه مامان بذار ببینم میتونم اگه نتونستم تو مراقبش باش

+یعنی چی بی مسئولیتم؟ من میخوام سر سه ماه تموم کنم نه اینکه همش توی مرخصی باشم و شیش ماهه تمومش کنم!

+باشه باشه شما مراقبش باشین

با حرص تلفنو قطع کرد و به یه نقطه ی نامعلوم خیره شد

+کارولین حالش خوب نیست بیمارستان بستری شده

-اوه حالا چیکار میکنی؟

+باید برم لندن!

-باشه

زین چیزی نگفت فقط دستشو روی دست لیام گذاشت تا آرومش کنه

+معذرت میخوام که باید تنهات بذارم

-عیبی نداره ناراحت باشی منم ناراحت میشم

لیام بوسه ای روی سر زین گذاشت و بلند شدو لباساشو پوشید

+برم ببینم میتونم مرخصی بگیرم یا نه

زین سرشو تکون داد و چیزی نگفت

با خروج لیام از اتاق زین هجوم اشکو به چشماش احساس کرد لباشو بهم فشار داد تا اشکاش نریزه به هر حال که لیام برمیگشت و متوجه میشد رو تخت دراز کشید و چشماشو بست

شاید نباید اینکارو میکرد شاید نباید انقدر پیش میرفت نباید لیام از خانوادش میگرفت وقتی دید نمیتونه جلوی اشکاشو بگیره سریع سمت حموم داخل اتاق دویید و زیر دوش قرار گرفت

و نتونست خودشو نگه داره به هق هق افتاد وقتی حس کرد بهتره از زیر دوش اومد بیرون و یکی از حوله هارو برداشت و رفت بیرون لیام برگشته بود و روی صندلی رسید

+بیا اینجا خشکت کنم

-نباید بری؟

زین با بیحالی تمام گفت و مشغول خشک کردن خودش شد

+زین لطفا

-لباست خیس میشه

+عب نداره باید برم دوش بگیرم به هر حال

زین سرشو تکون داد و رو پای لیام نشست لیام شروع کرد به حوله ی کوچیک تر به خشک کردن موهاش

+لطفا تا بدنیا اومدن بچه تحمل کن میتونی؟

-آره من که چیزی نگفتم

+تو نگفتی من میگم امروز میرم یه روز بعد تعطیلاته تو لندن میبینمت باشه؟

-باشه

لیام بعد از این که کارش با موهای زین تموم شد حوله رو روی بالا تنه ی لخت زین کشید و بوسه ای رو شونش گذاشت

Free Fall /Ziam~ By Atusa20Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang