-نمیدونم چی شد که گفتم
+اگه باهامون بد بیوفته چی؟
-دیگه هیچی دیگه افتاده
بازم ریز خندید
+من فک کنم تو هنوز مستی
-نمیدونم بیا ببین دهنم مزه الکل میده
خم شد سمت لیام
+زین ما باید زنده برسیم
-چه سعادتی بالا تر از اینکه با تو بمیرم لیام پین؟
لیام بلند خندید و با دست راستش موهای زینو بهم زد
وقتی رسیدن ساعت چهار صبح بود و لیام بیش از اندازه خسته بود و نیاز به استراحت داد زین هم همینطور علاوه بر اینکه کل راه با لیام حرف زده بود تا خوابش نبره الکل توی خونش هم باعث خستگی چشماش بود و خوابش میومد
لیام فقط لباسشو عوض کرد و برعکس انداخت توی تخت زین
-لییی پس من چی؟
+بیا بغلم بدوو
زین خندید و زیر پتویی که لیام براش بالا گرفته بود خزید و سرشو توی سینه ی لیام قایم کرد و دستا و پاهاشو دورش حلقه کرد و فقط چند دقیقه طول کشید تا خوابشون ببره
-شت فاک
صدای بلند زین بود که باعث شد لیام از خواب شیرینش بپره
+چیه زین؟
-پاشو پاشو ورزش صبحگاهیو از دست دادیم استایلز برعکس اویزونمون میکنه
+شت
سریع لیام هم مثل زین پرید پایین و بعد از اینکه صورتشونو شستن و با حالت دو خودشونو رسوندن حیاط و با دیدن اخمای درهم استایلز فهمیدن تو بد دردسری افتادن
-خب خوابیدن خوش گذشت بهتون؟؟
صدای استایلز بود زین اروم زیرلب پچ پچ کرد:به فاک رفتیم لی
-بقیه برن برای صبحانه
صدای فریاد استایلز کل سربازهارو که مشغول تماشای توبیخ اون دو نفر بودن به خودشون آورد و سریع اونجارو ترک کردن
-خب علت دیر کردن
لیام صداشو صاف کرد:خواب موندیم قربان
استایلز شروع کرد به قدم زدن
-که خواب موندین چرا؟
-چون که دیشب دیر رسیدیم
-چرا دیر رسیدین
+راه طولانی بود
-راه طولانی بود؟
-بله قربان و بخاطر من یکم طول کشید راه بیوفتیم
-خوبه که میدونی بابت جریمه ی امروزتون اینه کل سالن داخل رو تمیز میکنین و استراحت ندارین بعد از تمیزکاری میاین سالن جودو!
YOU ARE READING
Free Fall /Ziam~ By Atusa20
Fanfiction+چند وقته تو آموزشی ای؟؟ -سه ماه! یه پک به رول ویدش زد +از اینکه منتقل شدی ناراحتی؟ -نه ولی دوست دخترم میگه خیلی از ما دوری! +ما؟ -آره دیگه دوست دخترم حامله است!! #1 in fanfiction --------- Start : 28 jan 2018 Compelet: 19 july 2018