لطفا آهنگِ این پارت رو گوش بدین خیلی نازه. اسمش رو بلد نیسم ژاپنی نوشته نمیتونم بذارم اینجا، از کانال برش دارید:)
_________________________________________کیم تهیونگ.. کیم تهیونگ... فاک! کیم تهیونگ میت من بود!
خب با عقل جور در میومد ولی.. پس پرستو کجاش بود؟ اون روزی که توی سئول اومد خونهٔ من و چانیول و دنده هاش شکست، اون مایو پوشیده بود. تا جایی که من یادم میومد، طرح یا تتوی پرستو روی پوستش ندیدم.از موقعی که چانیول بهم زنگ زده بود، همینجوری روی مبل نشسته بودم. نور خورشید کف هال افتاده بود و فرش قرمزِ پر از نقش های خردلی و سرمه ای رو روشن تر نشون میداد. با اینکه کولر روشن بود ولی حس میکردم گرمم شده. از جا پاشدم و به طرف اتاقم راه افتادم. پله ها رو بالا رفتم و در حالی که با دندون لبم رو میجویدم، فکر کردم تتوی تهیونگ کجاش میتونه باشه.
خب قطعا هر انسانِ جایزالخطای دیگهای هم بود همین فکر رو میکرد که... نه لطفا اونجاش نباشه........ نه..
گلوم داشت از فکرش خشک میشد. هوا گرم تر به نظر میرسید و حس کردم دارم خفه میشم. جلو رفتم و پنجره اتاقم رو باز کردم. توی هوای ظهر تابستونیِ جینشینگ نفس عمیقی کشیدم. وقتی پلک هام رو از هم باز کردم چشمم به پنجره اتاقش افتاد. درست رو به روی اتاق من ولی با فاصله زیادی، اتاق تهیونگ بود.
گل های پرپشتِ ادریسی لب پنجرش باعث شد از اضطرابم کاسته شه. گلبرگ های نرم و درشت آبی روشن.. ناخودآگاه نفس عمیقی کشیدم. چونه ام رو لب پنجره گذاشتم و چشم از ادریسی ها برنداشتم. آفتاب تابستون سوزان بود ولی نسیمش همچنان خنک. چون جینشینگ، نزدیک دریا بود. بوی سبزه و رطوبت زیر بینی ام پیچید. چشم هام رو بستم.
- هی کیوی!
چشمهام به سرعت باز شد. سرم رو محکم بالا آوردم که باعث شد گردنم درد بگیره. کیم تهیونگ اون طرف و پشت پنجره اتاقش پشت ادریسی ها ایستاده بود. لبخند دندون نمایی به لبش داشت و تی شرت خنک آبی رنگی پوشیده بود. برق آفتاب روی موهای سرمه ایش افتاده بود. موهای مواجی که داشتن بلند میشدن و.. چرا نمیتونم پلک بزنم؟
- جونگکوک؟
تهیونگ با ابرو های بالا رفته پرسید. چون فاصله پنجره هامون تقریبا زیاد بود، باید صدامون رو بلند تر میکردیم.با گیجی سر تکون دادم. به خودم اومدم و اخم کردم:
- کیوی دیگه چیه؟تهیونگ با سرخوشی خندید:
- نمیدونی کیوی چیه؟اخمم پررنگ تر شد:
- خوشمزه.تهیونگ آرنج هاش رو روی لبه پنجرش گذاشت و دست هاش رو تکیه گاهی برای چونه اش کرد:
- خب تو خوشت نمیاد بهت بگم توت فرنگی. و تو بیشتر شبیه کیوی ای میدونستی!؟چشم هام رو چرخوندم:
- دقیقا چه شباهتی بین من و کیوی هست!؟تهیونگ لبش رو تر کرد:
- کیوی پوست زبری داره. توی ظاهرش اذیت کننده و سخته. ولی داخلش شیرین و سبزه. مثل تو جونگکوک.
YOU ARE READING
𝙆𝙄𝙒𝙄🥝|𝘷𝘬,𝘤𝘩𝘣𝘬
Fanfiction- گریه کردی؟ نگاه تهیونگ واقعا تغییر کرده بود. نسیم شبانهی سئول زیر سرمهایِ موهاش میزد و اونها رو تاب میداد. کاش میتونستم این نگاه نگران رو همیشه برای خودم داشته باشم. - چیزی نیست. بازم دروغ بود اما حداقل گریه کردنم رو انکار نکردم. ~~~~ - پرستو...