Free Fall /Ziam~ By Atusa20

By atusa20

242K 33.5K 15.6K

+چند وقته تو آموزشی ای؟؟ -سه ماه! یه پک به رول ویدش زد +از اینکه منتقل شدی ناراحتی؟ -نه ولی دوست دخترم میگه خ... More

مقدمه
cast
|1|
|2|
|4|
|5|
|6|
|7|
|8|
|9|
|10|
|11|
|12|
|13|
|14|
|15|
|16|
|17|
|18|
|19|
|20|
|21|
|22|
|23|
|24|
|25|
|26|
|27|
|28|
|29|
|30|
|31|
|32|
|33|
|34|
|35|
|36|
|37|
|38|
|39|
|40|
|41|
|42|
|43|
|44|
|45|
|46|
|47|
|48|
|49|
|50|
|51|
|52|
|53|
|54|
|55|
|56|
|57|
|58|
|59|
|60||Last|
Free Fall Ever After

|3|

4K 654 255
By atusa20

با صدای زنگ همه توی سالن تشک دار جمع شدن وقت مبارزه ی رو در روی جودو بود

درسته که اونا همه دان چهار یا حداقل دان یک جودو بودن ولی موضو این بود که باید با یه نفر با مهارت خودشون رو به رو میشدن

لیام سمت لاکری رفت که کلیدشو دم در بهشون داده بودن درشو که باز کرد با یه دست لباس جودو رو به رو شد که مرتب توش قرار گرفته بود

لباساشو دراورد و اونارو پوشید این دفعه متوجه نگاه زین که از پشت به حرکت عضلات پشتش بخاطر حرکت دستاش شکل میگرفت نشد!

لباسو پوشید تا وقتی برگرده زین هم مشغول کار خودش شده بود باز هم این فکر توی ذهن لیام اومد که زین با این حجم از ریزه میزه گی توی اینکار بود یجورایی حس میکرد الان که باهاش گلاویز بشه زین میشکنه!!

همونجور که کمربنداشونو سفت میکردن سمت سالن اصلی رفتن

زین نیشخند زد:آماده ای؟

لیامم کم نیاورد:برای چی؟

-مقابله با من

+اون که آمادگی نمیخواد!!

زین بلند خندید با صدای سوت همه صف بستن

-خب چون امروز اولین روز جودوعه از راحتترین فن شروع میکنیم کوسوگاری!

(کوسوگاری فنی از جودو توی رده های پایینه که تقریبا قدیمی ترین و راحتترین به حساب میاد به این صورته که دو نفر روبه روی هم قرار میگیرن اون یقه های همو میگیرن یکی که زورش بیشتره نفر مقابلو با زدن زیر پاش میخوابونه! امیدوارم توضیحاتم کامل باشه)

لیام خیلی راحت دو نفرو زد زمین و به زین رسید

+یا خیلی به خودت مطمئنی یا خیلی احمقی یا اینجوری میکنی بترسونی!

زین نیشخند عمیق تری زد

-بترسونم؟ندیدی چند نفرو زدم زمین؟

لیام خندید:بیا جلو خوب

زین اول کمربندشو درست کرد و جلو رفت دستاشون توی یقه ی هم گره خورد

چند دقیقه با پاها باهم جنگین تا اینکه یه لحظه زمان برای زین کش اومد احساس کرد پوست سینش سوخت و یه الکتریسته ای از بدنش رد شد کل بدنشو مورمور کرد بعد از چند ثانیه که برای عین چند دقیقه گذشته بود زین فهمید دست لیام سینه ی لختشو لمس کرده بجای یقش

ولی دیر بود چون زین کاملا کنترلشو از دست داده بود و حالا لیام روش خیمه زده بود

لیام به راحتی برده بود تونسته بود برای زین زیرپایی بگیره و اون کامل بخوابونه و بره روش بعد از چند لحظه متوجه شد زین عجیب نگاش میکنه دستاشو از روی سینش برداشت و وزنشو از روش برداشت

متوجه شد زین حرکتی نکرد دستشو جلوی صورتش تکون داد

+هی زین حالت خوبه؟بهت آسیب زدم؟

زین چندتا پلک زد و نفس عمیق کشید انگار حالا که لیام فاصله گرفته داره نفس میکشه

آب دهنشو قورت داد و نشست

-خوبم خوبم چیزی نشد

لیام دستشو گرفت جلوش:بلند شو پسر

چند لحظه خیره به دستش نگاه کرد خواست دستشو بگیره بعد یاد حال چند لحظه پیشش افتاد و خودش سریع بلند شد

-من خوبم

لباسشو درست کرد و صاف ایستاد و لیام هیچ ایده ای نداشت که چی شده!!

بعد از تمرین جودو باهم رفتن تا دوش بگیرن خب اونجا یه حموم عمومی بود و طبیعی بود که پر از مردای لخت باشه

لیام هم مثل اونا لخت شد و سمت یکی از دوشا شد و رفت زیرش بعد از اینکه کارش تموم شد دوشو بست و برگشت و متوجه شد زین بهش خیره شده این دفعه مثل اون شب ساکت نموند

+چیزی شده؟

با ابروهای بالا رفته از زین پرسید

زین سریع به خودش اومد دوباره آب دهنشو قورت داد

-ن..نه...همه چی خوبه فقط یه لحظه حواسم پرت شد

لیام سرشو تکون داد و سمت لاکرش رفت و لباساشو پوشید

.

لیام سرش به حرفای استاد گرم بود باید چندتا درس تئوری پاس میکردن

پس دفتر برای خودش اورد و مشغول نوت برداشتن شد بعد از چند لحظه نگاه سنگین یه نفر رو خودش احساس کرد با بالا اوردن سرش چشماش توی چشمای زین قفل شد

بلافاصله زین برگشت و مشغول حرفای استاد شد

لیام خیلی از طرز نگاه های زین گیج بود زین مثل یه موجود ناشناخته براش بود!

اولش باهاش دعوا داشت و مثل زورگیرا رفتار میکرد بعد مثل گی ها بهش زل میزد گاهی هم رفیقانه باهاش رفتار میکرد

کلا زین براش مثل یه کلاف سردرگم بود که هر چی بیشتر بهش فکر میکرد بیشتر گره میخورد!

بعد از کلاس همونجور که سمت خوابگاه میرفت شماره ی کارولین رو گرفت

بعد از چندتا بوق صدای کارولین توی گوشی پیچید

-سلام ددی

+سلام عزیزم حالت چطوره؟

-خوبم

+همه چی خوبه؟

-آره من خوبم دخترتم خوبه

+خدارو شکر

-چیکارا میکنی؟

+امروز رفتیم تمرین جودو و کلاس تئوری داشتیم الان دارم میرم اتاقم که حاضر بشم برم تمرین دو

-اها باشه مراقب خودت باش مام امروز رفتیم سونوگرافی
و عکس گرفتیم از دخترت وقتی اومدی بهت نشون میدم

+عکس بگیر واسم بفرست

-باشه

درو باز کرد و رفت داخل

+خب بیبی کاری نداری؟

-نه عزیزم مراقب باش

+توم مراقب باش

-خداحافظ

+خداحافظ

گوشیو قطع کرد و لباساشو عوض کرد و رفت بیرون
همین که درو بست با زین رو به رو شد

-کجا میری؟

+میرم تمرین دو

-بمون منم باهات بیام

لیام سرشو تکون داد و هموجا به دیوار تکیه زد

بعد از چند ثانیه زین درحالی که زیپ سیوشرتشو میکشید بالا اومد بیرون

-بریم

با هم سمت محوطه ی دوی پادگان حرکت کردن و شروع کردن به دوییدن هوا سردتر شده بود و آسمون به رنگ سرمه ای میزد

بعد از چند دقیقه لیام ایستاد و نفس نفس زد

-فک کنم واسه امروز بسه!

+به نظرت میشه سیگار کشید؟

زین بلند خندید:عجب آدمی هستی تو بذار نفست بالا بیاد بعد

لیامم خندید و دستشو برد داخل جیبشو از پاکت سیگارش یه نخ سیگار دراورد و گذاشت روی لبش و با سر به زین تعارف کرد زین هم با سر رد کرد

سیگار رو روشن کرد و روی زمین نشست سرد بود ولی از سرپا واستادن با اون خستگی بهتر بود

یه پک دیگه به سیگارش زد و مثل همیشه به دودی که از دهنش خارج میشد خیره شد

زین هم کنارش نشست روی زمین و پاهاشو دراز کرد و نفس عمیق کشید

-هوا حال میده واسه شنا!

+تو این سرما؟بعدشم آب کجا بود؟

-اونجا رو ببین استخره ولی ما اجازه نداریم بریم

به یه سوله اونور پادگان اشاره کرد و لیام رد اشارشو گرفت و سرشو تکون داد

سیگارشو تقریبا آخراش بود

هر دو با صدای پشت سرشون خشک شدن

-مالیک پین الان دارین چه غلطی میکنین؟؟

.....

سلام به همه علت دیر گذاشتنم اینه که قسمت قبل خیلی کامنتا کم بود راستش من انگیزمو از دست دادم نمیتونستم بنویسم حتی 😐
خلاصه بگم کامنتا همینجوری کم باشه منم دیر به دیر میذارم 😐

Continue Reading

You'll Also Like

74.9K 8.6K 32
▪︎شکلات تلخ▪︎ رئیس جئون از دستیار دست و پاچلفتیش ناراضیه اما چی میشه که یه شب اون رو دوست پسر خودش معرفی کنه؟ _راستی این مردی که همراهته کیه جونگکوک...
107K 17.8K 45
مي بيني چرخش روزگار را؟ مي بيني؟ مني كه روزي در روياهايم تو را به آغوش مي كشيدم و در واقعيت از دور مي پاييدمت، حالا از آغوشت مي گريزم و در روياهايم...
3.8K 703 30
هری عاشق لویی عه ، لویی هم عاشق هریه. هری خالکوبی و بوکس رو دوست داره ، لویی درست کردن تاج گل و بغل کردن رو. هری از گذشته لویی مطلعه و حاضره هرچی که...
129K 21K 43
𝐂𝐨𝐦𝐩𝐥𝐞𝐭𝐞𝐝 "Tried to walk together But the night was growing dark Thought you were beside me But I reached and you were gone" "خواستم با هم ق...