۵۴.حفره های زندگی خودم

8 3 0
                                    

کاش مثل روزی که تو رو دیده بودم
مثل تو با دوستام احاطه شده بودم
اون موقع من تو اون جمع یه تازه وارد بودم
و بعد خودم رو بهت نزدیک کردم
و تمام سعی خودم رو کردم
خودم رو تو ذهنت وارد کنم
و همینطوری هم شد
میترسیدم به تنها گذاشتنت فکر کنم
و همینطوری هم شد
کاش میتونستم خودمو تو قلبت هم وارد کنم
کاش اینطوری هم میشد

تاریکی مثل یه ویروس درونت رشد میکرد
گفتم من همه ی اونها رو میکشمشون
و اکه خندیدن بعش لعنت به همشون

من بدی های زندگیتو دیدم
و اونا رو کردمشون برای خودم
آره اونا رو برای خودم کردمشون
و آره این حقیقت ها رو نفهمیدمشون
چون عقل من حفره های زندگی خودم رو درک نمیکردشون

A Death Without Funeral(Persian Poem)Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt