۶۱.ساخته ی ذهنم

8 3 0
                                    

من تنهای تنهام
من یه مُرده ام
و تو یه برزخم
اینا رو میرسونم به اتمام
شاید بعدش میشم آروم

بودن ساخته ی ذهنم
همه ی آدمهای دور و برم
تا دیگه حس نکنم هستم تو جهنم.

شروع کنم بشمرم لحظه ها رو مغتنم
آره چون هیچ چیز نبود حقیقی

من رفتم به دیار باقی
با همه ی آدمهای خیالی

میخونم روزی اینا رو تو پاورقی
درست ته کتاب زندگیم، که هست خالی
بعدش شروع میکنم به شلوغی
و همه چی میشه...
چی میشه؟
بعدش چی میشه؟
اگه یه روزی بفهمم اینا رو
که زندگیم بوده پشت و رو
بعدش چی میشه؟
چی میشه؟

A Death Without Funeral(Persian Poem)Where stories live. Discover now