۷۴.ابد

6 3 0
                                    

خودمو مشغول چیزای چیزای مزخرف کردم،
در همه حال.
اصلا میشه، خودمو ببخشم؟
حتی حالا که، خودمو از جاده منحرف کردم؟

راه های درمانی رو گرفتم نادیده
و دکتر ها رو قسم میدادم
نقاشی های مسخره میکشیدم
آهنگ های تکراری میخوندم
انرژی هامو از بالا به پایین میدیدم.
به گذشته نگاه میکنم و حالا بهم ثابت شده
وقت های زیادی هست که هدر داده شده

سعی کردم جاده‌ی اصلی و زندگیم رو بگیرم نادیده
موندم خدا چرا این بیخود رو آفریده

وقت زیادی رو هدر دادم
تو این راه هم همیشه بودم ثابت قدم
به گذشته نگاه میکنم و حالا میبینم
حرف های زشت زیادی به خورد بقیه دادم
و مشت های زیادی روی بدن بقیه فرود دادم

حالا شدم من
بی حرکت، بی نَفَس، بی وزن
میتونم بگم به تارزن
شروع کنه به زدن آهنگ تحزن؟
ببخشید، یادم نبود که
تو زندگیم نداشتم، هیچوقت توازن.

شب ها که تا صبح بیدار میمونم
به پوستر های بیشمار روی دیوار نگاه میکنم
زیر لب از خودم میپرسم
اگه بمیرم، کی من رو یادش میمونه؟
قیافم رو یادش میمونه؟
اسمم رو یادش میمونه؟

شب ها که با ماه خلوت میکنم
خطاب به خودم زیرلبی زمزمه میکنم:

"اگه مقامت بود پرنفوذ تر
اون وقت میشد بهتر
میتونستی بری هر کجا
و هر کسی رو بیاری اینجا

اون وقت میتونستم به دنیا نگاه کنم
و زندگی و همه چیز رو خوب درک کنم"

این دفعه یه شانس دارم و دکمه‌ی ریستارت رو میزنم
تا جایی که بشه جوری پیش میرم تا همه رو بسوزونم

نشد همه اگه
اشکالی نداره
همینطوری اینجا دراز میکشم آسوده
برای همیشه

و عشق نمیشناسه چیزی
کلید رو میشناسه و شروع میکنه اخاذی
و قلب های امروزی
تبدیل شدن به اسباب بازی
همه به جز برای من.
نشد همه اگه
مهم نیست دیگه
همینطوری اینجا دراز میکشم آسوده
برای همیشه
ولی میدونی چیه؟
برای همیشه یه کمی زیادیه

به چی دارم فکر میکنم؟
این هیچ معنی ای هم میتونه داشته باشه؟
چطوری کسی میتونه، من رو دوست داشته باشه؟

A Death Without Funeral(Persian Poem)Where stories live. Discover now