بیست تا نامه نوشتم برات
و به عنوان جواب، هیچی نکردم دریافتتو رو وقتی پیدا کردم که بغلم نشسته بودی
و هر روز نگاه های دزدکیتو نثارم میکردی
به روت لبخند زدم، خودمو طوری بهت نزدیک کردم
که هیچکس تو اون جمع نمیشد باورش
صبح ها به عشقت زود میومدم
و به حرف هایی گوش میدادم، که حتی معنیشون هم نمیفهمیدممنتظرت میموندم
بعدش تو میومدی، و حرفهات رو که به من گفتی رو به همه میگفتی
و گوشم به حرفهات میخورد، که یه چیزایی و به بقیه میگی که اصلا خبرشون رو بهم نمیدادیتو آشناهام کسی نبوده که ندیده، نباشه باهات آشنا
طرح تو، روی دستم رو هر روز
برای خودم میکردم پر رنگ تر از دیروزبیست تا نامه نوشتم برات
و جواب مورد نظرمو در واقع هرگز نکردم دریافت
نمیتونم وقف بدن خودمو طبق خواسته هات
نمیدونم به چه چشمی نگاه میکنن بهم دوستات
متاسفم، من کسی نیستم که ازم ساختی تو رویاهات***
ادبی نیست، من جدی نامه نوشتم.
![](https://img.wattpad.com/cover/195311610-288-k558030.jpg)
YOU ARE READING
A Death Without Funeral(Persian Poem)
Poetry[درگذشتِ بدونِ ترحیم] شعر های من. رویاها، اونها چیزهایی ان که من هستم وقتی برای خودم بودن خیلی خستم