از من خوشت اومد، تو زمان اشتباهی
برای چند دقیقه اما تو، اهمیتی نمیدی
انگاری اهمیتی نمیدی که خط قرمز ها رو
باید کجاها، کجاها بکشی
و هر دوره هم میکنیم همون بازی های همیشگی رو
عین روز روشنه، میدونم چیکار کنم تا من رو بخوای
وقتی شب میشه، اوه آره، تو باید بدونی که تمومهصبح فردایی که بلند میشیم همه چی فرق میکنه
همون لب ها، همون دروغ ها، اما نمیدم همون حس ها رو
میدونم که همه چی کافی هست، اما فقط هیچوقت هیچی کافی نیست
اما تو میدونی بعدش چیه، و باز میخوایشمن نمیدونم چطوری ازت خوشم بیاد، وقتی که منیک تموم میشه
وقتی شروع میشه تو رو به خودم نزدیک میکنم
همهی چیز هایی رو میگم که باید بگم
اما نمیدونم چطوری ازت خوشم بیاد
وقتی منیک تموم میشهتو میدونی که باید بری
تو میدونی که باید بری
اما چرا باید این کار رو بکنی
علاقم انقدر خوبه که نمیتونی دست بکشی
نمیتونی دست بکشییه جایی از قلبت رو همیشه برای خودم دارم
من مثل یه رویایی از دست رفته ام
تو به من همه چی رو میدی
اما نمیدونم چطوری ازت خوشم بیاد
وقتی منیک تموم میشه
YOU ARE READING
A Death Without Funeral(Persian Poem)
Poetry[درگذشتِ بدونِ ترحیم] شعر های من. رویاها، اونها چیزهایی ان که من هستم وقتی برای خودم بودن خیلی خستم