۱۲۰.ملکه

3 0 0
                                    

بعضی‌ها میگن، درست مثل پدرش به نظر میاد مَرده
اما اون، نمیتونه هرگز دختر مادری رو دوست باشه
از این که
اسمش رو بیارن کنار اسمم
حالم بهم میخوره
مادرم رو
تمام عمر اذیت کرده

چون هرگز بهم سر نزده
روز تولدم رو هیچوقت یادش نبوده
با وجود این همه شباهت
یه بار گفته که
"اون دختر از من نبوده"
کتونی هام تمام اون سال پام رو زده
چون یادش نبوده
این سر شهر یه بچه داره
پس حالا چطوریهاست که
یه زن دیگه گرفته؟
نه
مَرده نمیتونه هرگز دخترِ مادری رو دوست باشه

تو تابستون بستنی‌هات رو باهام شریک نمیشدی
غذاهای خوشمزه‌ی رستوران رو تنهایی میخوردی
بهم بگو ببینم
حالا وقتی میری خونه و غذا اونی نیست که بخوای
بازم میری بیرون و غذات رو تنهایی بخوری؟
راستش رو بخوای
آرزو میکنم کلی سال رو زندگی بکنی
انقدری که آخرش تنها بشی
از صدای رعد و برق بترسی
به همه دروغ بگی که کلی آدم رو آخر هفته دیدی
از سرکار خونه بیای و غذاهای سردت رو با یونیفورم بخوری
بهم بگو ببینم
حالا چه حسی داری؟
راستش رو بخوای
دوست ندارم چیزی ازت بشنوم

چون که حالا شهرها پر از آدم های جدیدن
با سیگار و نوشیدنی بالا میرن
پس از همه میخوام التماس نکنن و غر نزنن

خودساخته، خودمحور، حالا ببین کشور با بمباران چطور میشه
آدم های روی هم سوار، تو خون هم شناور
این ها آدم ان یا بُلدوزر؟
در هر صورت از این قضیه اطلاعی نخواهد داشت امپراطور
چون حالا میخوایم ببینیم کاخ با بمباران چطور میشه
اگه همه چی از هم بپاشه، اینجا کی شاه میشه؟

از جنازه ها میرم بالا، من میشم ملکه، همین حالا

A Death Without Funeral(Persian Poem)Where stories live. Discover now