۸۰.نصف شبی

4 2 0
                                    

میخوام نصف شبی با پاهای برهنه برم تو خیابون
قدم بزنم با موسیقیِ زیرلبیِ خودم و به مردم زل بزنم
و سعی کنم با این همه دود دنبال ستاره بگردم تو آسمون
لحظه ای آرامش دارم و لحظه ی بعد این حس رو دارم هستم تو جهنم
میدونم کسی بهت نگفته
اما یه چیزایی هست که میخوام بهت بگم
درسته خودم هم همچین قابل درک نیستم
اما چطوری بقیه از کنارت موندن میشن دلگرم؟

چرا تو از اون دسته آدم هایی که خودتو به بقیه میچسبونی
همونایی که باهات مثل یه تیکه آشغال رفتار میکنن
و بعد با من که باهات درست رفتار میکنم
طوری رفتار میکنی که انگار من آویزونم؟

وای که من خیلی متاسفم
برات غبطه میخورم
حتم دارم که قلبتو با سیاهی کردی سمی
سعی کردم که کمکت کنم
اما فقط تو هیچوقت اینا رو نمیفهمی
کاش یکی یه هشداری میداد
که تو کی هستی
فقط خوشحالم که بدون اینکه چیزی رو بشکونم، دویدم و رفتم
و خودم رو از این وضع کردم آزاد
دیگه اون حرف های بیخودت رو تحمل نمیکنم
که از این به بعد هیچ دسترسی ای نداری به من
حالا بی تو زمانم هست بیشتر برام مغتنم

بزار اینطوری شروع کنم که بگم بهت
از همون اول هم داشتم قصد خوب
اینکه بیام باهات دوست بشم، و حتی شاید از دست بعضیا خَلاصِت کنم
اما حماقت هات همینطوری هست رو دور تناوب

وای که خیلی دلم برای زندگیت میسوزه
حتم دارم که قلبتو با سیاهی کردی سمی
تو هیچوقت من رو نمیفهمی

..تو از اون دسته آدم هایی که خودتو به بقیه می‌میچسبونی
همونایی که باهات مثل یه تیکه آشغال رفتار میکنن
و بعد با من که باهات درست رفتار میکنم
طوری رفتار میکنی که انگار من آویزونم

A Death Without Funeral(Persian Poem)Where stories live. Discover now