۹۵.دیر شده.۹۶.مخفی شده

6 2 3
                                    

۹۵.دیر شده

روز های زیادی پشت من وایستادی
افتخار کردی که آدمی شدی
روزهای زیادی کلمات بد رو پشت هم قطار میکردی
حالا هم فکر میکنی که قلبمو شکستی
محض رضای خدا
حالا فکر میکنی تو تنهاییم برای تو گریه میکنم
این کار رو نمیکنم ابدا

کنترلی روی کارام ندارم
هرچی که مال خودت هست رو
بردار و برو
چون نمیتونم کنترل کنم خودم رو
من فکر میکنم که تو باید بری گم شی
نمیخوام برگردم عقب
تو رو هم برای دونستنش دیدم راغب

میخواستی کاری‌کنی فراموشم‌بشه از شهر دیگه اومدم
نمیخوام یه شعر دیگه هم برات بنویسم
چون تو فکر میکنی، هنوزم بهت اهمیت میدم
کاری که قبلا میکردم
چون نمیخوام که کسی فکر کنه
که هنوزم اهمیت میدم
اما تو هنوزم کاری میکنی شبها خودم رو آزار میدم
چون هنوزم یه تصویر از تو توی خوابمه

آره میدونم که خیلی قلبمو شکوندی
بعدِ هر دعوایی باز هم از نظرم هیچی عوض نشده
اما هیچوقت ببخشید رو به زبون نیاوردی
فقط امیدوارم این روزها با کسی حرف بزنی
که بدونه تو هر روز قایمکی داری مواد میزنی
چون میگی که اذیتت میکنن آدمها
اما تنها مشکل از تو بوده، نه اونها
ببین، من از همه چی میگذرم
خیلی کینه ای ام، اما هیچ شانسی نمیدم
حتی به کسی برای زندگی نیاز ندارم

ما دیگه با هم حرف نمی‌زنیم
حتی اینو حس میکنم
این اواخر که با هم حرف میزدیم
قلبی با هم حرف نمی‌زدیم

منم اونقدر درگیر احساسات خودم بودم
که متوجه نبودم چی میگذره دور و برم
خیلی قلبمو شکستی، میدونم
و برای گفتن ببخشید، دیگه خیلی دیر شده
***
۹۶.مخفی شده

مخفی شده.
من خودمی رو میخوام که آزاد شده
و دورش از همه خالی شده
من به هیچکس دیگه ای نیاز ندارم
حرفهام پشت ذهنم مخفی شده
مخفی شده.

من میخوام یه آدمی باشم. اینها منو عصبی میکنن
حالا که تمام توجهت رو جلب کردم
و تو رو برای دونستن ترغیب کردم
اینو بدون، هنوز چیزی ازت طلب نکردم
اوه اوه،بهم بگو چطوری دنیات رو منغلب کردم

دنیای بد بزرگیه
اما از دوست داشتنِ نور هایِ، تو دستم خوشم میاد

هیچکسی مثل من انجامش نمیده
نه،من نمیتونم برگردم جوری که بودش
جوری که بودش
هیچکسِ هیچکسی، مثل من انجامش نمیده

گفتم گفتم گفتم به خودم، که حرفهامو پس نمیگیرم
میخوام که ندوئَم، اما روحم یه جایی دورتر از من ایستاده
به سر و صداهای تو مغزم گوش نمیدم
من سر و صدا ام، اما تنها و نصف راه، مُرده ام
خسته شدم از چیزایی که تو،تو هرگز به زبون نیاوردی

همین حالا، تمام چیزی هست که داریم
و نه، زمان هم که نمیتونیم بخریم

پس دستم رو بگیر و من رو بین نوت ها دفن کن.

من
بین نوت ها
مخفی شده.
***

A Death Without Funeral(Persian Poem)Où les histoires vivent. Découvrez maintenant