۱۹۲.ببخشید

2 0 0
                                    

دیگه نمیکشم
به اندازه کافی این همه مدت خودمو عقب کشیدم
حالا دیگه
قراره هرچی که قرار بود بگم رو بیرون میریزم
با اینکه باهات بجنگم و بدنتو کبود کنم
مشکلی نداری، نه؟
هی خودتو آماده کن عوضی
نمیدونم از اول هم میخواستم این کارو بکنم یا نه
ولی از وقتی با هم میگردیم
نظرات تبدیل به گوه شدن
اولش هرچی تو با شوق میفرستادی تو اینترنت
خوب بودن
حالا ببین کاملا واضح
پیام های خونده نشده رو واسه 2 روز نادیده میگیری
فهمیدم، سرت شلوغه
اما کنجکاوم
تونستی خواسته هات رو برآورده کنی؟
اگه عذرخواهی قراره وضع رو درستش کنه
پس همین الان میگم
ببخشید
میفهمم که نمیتونیم برگردیم عقب
اما این حس های "خواستن به رفتن به عقب" واقعیه
اما در اون مورد باید بگم
اکه میخوای بری، د یالا دیگه معطل نکن بزن به چاک همین حالا، ها؟

هرچی اخیرا حس کردم همش تبدیل به گوه شدن
وقتی داریم انجامش میدیم
و دارم گند میزنم تو قیافت
صدای نازت که از خودت در میاری حال بهم زنه میدونستی؟
دوست دارم بالا بیارم تو روت
پس همین حالا تمومش کن
بزرگ شو و بریدن مچ های دستتو تمومش کن
لعنتی تموم کن این کثافت بازیهاتو
که منظور نمیفهمی و صحبت رو قطع میکنی و میگی
"یکی مثل من بامزه نیست، پس..."
هی انقدر خنگی که نمیفهمی؟
فکر میکردم بامزه ای و شخصیت خوبی داری
پس باهات گشتم، نه؟
بعد اینکه دیدم واقعا کی هستی
حس میکنم حتی منم یه کمی ازت بدم اومده
پول نمیتونه اعتماد به نفست
و تنهایی و مسئله رو حل کنه
پس همین الان میگم
ببخشید

A Death Without Funeral(Persian Poem)Where stories live. Discover now