"part 93"

1.2K 353 1.4K
                                    

پریویسلی آن تولفث دیمنشن:
(نکته ی انتهای پارت رو حتما بخونین)

جنگ شروع شد. چانگ مون زودتر از زمان تعیین شده پیشروی کرد و علاوه بر این، با دوتا تک فریبنده پشت سرهم و استفاده از تکنولوژی هایی که خیلیم سطح بالا نیستن اما بازم نقض قرارداد برگشت به عقبن... تونست تا اینجای جنگ برتری خودشو حفظ کنه.
یکی از فرماندهان نامجون کشته شده و دوتا از فرماندهانش توی جنگ شرکت کردن. یکی از اونا تهیونگه که بعد از رفتنش کوکی برج مراقبت رو ترک کرد و خودشو بهش رسوند... و الان دوتایی باهمدیگه از دروازه ی شمالی وارد پایتخت شدن تا از دروازه ی شرقی که رو به ایالت مردمیه دفاع کنن. چون چانگ مون دریچه ی الکترونیکی از طرف دروازه ی جنوبی به داخل پایتخت باز کرده... و میخواد به مردم بی دفاع ایالت مردمی حمله ببره.

اینم از این...
با یک پارت جدی و مهم روبرو ایم. با کامنتاتون مستفیضمون کنین⁦☺️⁩

_____________________________

حرفش درباره ی مزخرف بودن جایگاه نظارت را پس گرفت. جنگ اصلی افتضاح بود.
این را از همان لحظه ای فهمید که متوجه شدند ارتش چانگ مون موفق به ورود به پایتخت شده و درحال پیشروی به سمت دروازه ی بی دفاع شرقیست. و این موضوع تهیونگ را وادار کرد که نیمی از سربازانش را که ابدا کافی به نظر نمیرسیدند برای محافظت مستقیم از دروازه بفرستد و با همان تعداد کم باقیمانده، در محیط مسکونی پایتخت جلوی پیشروی هرچه بیشتر چانگ مون را بگیرد.

این روش ابداً برای دفاع معقول به نظر نمی‌رسید اما خطر جدی نفوذ چانگ مون به ایالت مردمی، به هیچکس مجال تصمیم گیری بهتری نمیداد؛ و نیاز احتمالی این نبرد به نیروی پشتیبانی مانند ارتش فرمانده ی دروازه ی غربی، هرکسی را برای کمک نخواستن مجاب میکرد. مخصوصا تهیونگ که به نوعی این کمک خواستن را به عنوان ضعف و خودخواهی تلقی میکرد.

پس کوکی درحالی که به قولش درباره ی کنار تهیونگ بودن پایبند مانده بود، با شمشیری  که حتی نمیدانست چطو باید آنرا حرکت دهد به دنبال فرمانده اش در بطن جنگ به مبارزه پرداخت.
خوشبختانه لشکرِ تحلیل رفته و کوچک تهیونگ، به موقع در موضع تدافعی پایتخت قرار گرفته و به خوبی از عهده ی مقاومت دربرابر نفوذ برآمده بودند... اما مشکل این بود که این دفاع فرسایشی، نهایت توانشان بود.

و ترس از تضعیف این دفاع جدی و قاطعانه، کوکی را وادار میکرد که درنهایت بی تجربگی، با تمام وجود شمشیر بزند. در خیابان هایی که زمانی با آرامش کامل و به همراه فرمانده اش در آن قدم میزد ایستاد و درکنار دیگر سرباز ها به مبارزه پرداخت. و البته که به لطف حضور تهیونگ در کنارش، این مبارزه ها برایش ایمن تر از حالت عادی اتفاق افتاد.

لباس های جنگی متفاوت سربازان سن دانته به او کمک میکرد که بهتر متوجه ضربه هایی که به حریف وارد میکند باشد.
درست نمی‌دانست چه زمانی آنقدر تغییر کرد که دیگر خون آلود شدن شمشیر سنگینش برایش ترسناک و عذاب آور نبود... اما ترجیح داد این تغییر را مثبت تلقی کند.
او برای فرمانروایی ای شمشیر میزد که رسما در این موج جنگ، درمانده و خلع سلاح بود و نقشی در شروع جنگ نداشت.

twelfth dimensionWhere stories live. Discover now