chapter 59: Happiness with you

186 37 18
                                    

«می‌خوام به تو بگم دوستت دارم؛ اما لعنت به تمام دوستت دارم‌های کلیشه‌ای... لعنت به تمام واژه‌های کپی شده‌ای که انگار همه‌ی آدم‌های بی‌حوصله‌ی این جهان هستی اون‌ها رو از مغازه‌های عشق فروشی خریده‌ن.

لعنت به رزهای سرخ معمولی، رستوران‌های مجلل، لباس‌های رسمی شب، جعبه‌ی حلقه‌ی مخمل سرخ رنگ و صورتک‌های سوپرایز شده‌ی توخالی و مصنوعی‌ای که روی صورت‌ها قرار داده شده‌ن.

خواسته‌ی من درلا به لای حروف واژه‌ی ساده‌ی "فراتر" خلاصه می‌شه. من می‌خوام در زمانی که انسانی تا به حال اون رو حس نکرده، در مکان ساده‌ای که پشت هیاهوی شهرهای لاکچری و ثروتمند گم شده با کلماتی متفاوت از گفتارهای معمولی انسان‌های احمق عادی، به تو اعتراف کنم و لب‌های سرخ تو... آه! اون دو سیب ممنوعه‌ی حوا رو ببوسم.

دوست دارم در لابه لای سرود قمری‌های این دشت دورافتاده در ساعت بیست و پنج شبانه روز، خیره در کارناوال آتش بازی نگاه گرد و معصومی که در پسِ پف پلک لطیفت خوابیده، به خال نقره‌ای موهای وحشیت بوسه بزنم و در گوشت زمزمه کنم "من تو را با تمامِ ظرفیت انسان برای عشق ورزیدن، دوست دارم".

دوست دارم تو رو تا به انتهای ابدیت ببوسم، لمس کنم و مثل شخصیت‌های عاشق و غمگینِ ادبیات کلاسیک برای بند به بند و بیت به بیت تن تو شعر بنویسم.

می‌خوام تمام دوستت دارم‌های پوشالی این جهان نقاب‌دار رو دور بریزم و بعد برات از پابلو نرودا بخونم.

عشق من... الهه‌ی بدخلق تمشک وحشی من... خدای زمینیم!  
"از میان تمام چیزهایی که دیده‌ام، تنها تویی که می‌خواهم به دیدنش ادامه دهم".»

****

قسمت پنجاه و نهم:
«شادی با تو-Happiness with you»

آسمان پیچ و تابی از طرح‌های ابر و بادیِ تاریک و روشنی بود که نقاش عالم اون‌ها رو با شگفتی به تصویر کشیده.

عطر پاییز نارنجی‌رنگ شامه‌ی ساکنان نگین سبز باکینگهام شایر رو پر کرده بود، سوز غریب مزاحمی پوستشون رو می‌گزید و هر از چند گاهی کلاغی با قار قارش نوازنده‌ی موسیقی پس زمینه‌ی عصر دل انگیز پاییزی می‌شد.

تهیونگ دستی به عضله‌ی خوشتراش گردن دردناکش کشید و بعد موج موهای تاب داری که پیشانیش رو پوشونده بودن رو کنار زد.
چشم‌های همیشه خمار روباه گونه‌ش رو از برگه‌های متعدد تاریخ تحلیلی اروپا و تاریخ پیش از میلاد گرفت و با خستگی به زیبایی نفسگیر اطرافش چشم دوخت.

یکم نوامبر... یکمِ زیباترین ماه تقویم... اولین روز ماه گستاخ، بی‌پروا و پربارانی که سال‌های پیش با آغوش باز پذیرای نوزاد کوچیکی شده بود، نوزاد زیبایی با موهای دورنگ ابریشمی.

Sᴄᴇɴᴛ Oғ Hᴇᴀᴠᴇɴ | Vkook, HopeminNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ