قسمت چهل وهفت:«قرمز-The red»
سوال: قبل از اینکه با بیرحمی قلبت رو بشکونن، چه کسی بودی؟
"بقیهی آدمها یه دشت سوختهی قدیمی توی چشمهای درشت تو میبینن؛ اما من عمق پیچ و خم سحابیهای کهکشانهایی رو میبینم که هرکدوم سایهی یک عشق رو در پس ستارههاشون پنهان کردن..."
***
«نشونهها چیزهای کوچیک و بیاهمیتی نیستن که اتفاقی سر راه ما قرار میگیرن. باید بهشون توجه بشه انگار که اونها هشدارهایی از جهان موازین که همزادهامون برای ما فرستادن. کاش بقیه مثل من نباشن. من نشونهها رو دیدم و نادیده گرفتمشون.»نوای موسیقی بیکلامی که حاصل عشق بازی انگشتهای تک نوازندهی توروایل با ساز زندهش بود، در گوش دهکدهی سرسبز و مرموز پیچید.
هوا به طور عجیبی سردتر از روزهای دیگه به نظر میرسید و دستهی دیگهای از پرستوهای مهاجر، در حال طی کردن عرض آسمان آبیرنگ این دشتِ بهشت بودن.
ابرهای کومولوس، رنگ سفیدِ قدرتمندی رو روی جای جای این تابلوی بزرگ میپاشیدن، انگار که میخواستن پاکی از دست رفتهش رو بهش برگردونن.
مردم در رفت و آمد بودن و توریستهای خوش ذوق به نحوی تاریخ این دهکدهی چند صد ساله رو ترسیم میکردن.
نسیم سرکش، بوی سرد کاج و رایحهی سیبهای وحشیِ جنگل گرین دریم رو به همراهِ خودش آورده بود.
همه چیز نمایانگر یک روز کاملا عادی در نگین سبزآبیِ باکینگهام شایر بریتانیای اصیل بود اما وجود یک چیزی روی تن عادی بودن، خراش بزرگی مینداخت.
در گوشهای از انشعاب روشن و سنگفرش شدهی واترهاوس، در بین هیاهوی مست کنندهی دالموری پانزده سالهی بار بنت، اصالت غرفهی یادگاریهای دست ساز لیدی بوآری و ذوقِ ادبیِ کتابهای لوتوسِ سنسه، عطر تند و خنک ادکلن مردانهی ساواژ دیور از پیچ و تاب ظریف تن یک زن به مشام ساکنین دهکده میرسید.
جونگکوک ازش به عنوان یک مار وحشی نیشدار یاد میکرد؛ ارزشمند، پر حیله و زیبا. اما جیمین عاشقانه محو سیگار کشیدنش میشد و چشمهای سرد و تیزش رو تحسین میکرد.
اون زن از سر تا نوک کفشهای پاشنه بلند سرخش، بیانگر وقار، قدرت و کاریزما بود.
سوجین با طمانینه کامی از سیگار سوئیسیش گرفت و بعد نگاه درشت و وحشیش رو به هارمونی رنگ لاک و سرخی رد رژ روی سیگار سفید رنگش دوخت.قرمز نماد وکیل پارک بود. همه اون رو به این رنگ میشناختن.
با ظرافت و قدرت یک زن، دود غلیظ سیگار دیویدوف رو از بین لبهای سرخش به بیرون فرستاد و بعد نگاهش رو برادرش دوخت._کی میخوای عاقل شی جیمین؟
صداش محکم و در عین حال ظریف بود. جذب کننده، کاریزماتیک و سکسی...
YOU ARE READING
Sᴄᴇɴᴛ Oғ Hᴇᴀᴠᴇɴ | Vkook, Hopemin
Fanfictionتهیونگ نگاهش رو به آبهای ساکن دریاچهی نقرهای دوخت. تصور نبودِ میخک سفیدش، زخم ریش شدهی روی قلبش رو میسوزوند. _همهچیز زندگی مربوط به اولین نفری هست که وقتی خبر خوبی میشنوی بهش اطلاع میدی؛ مشکل زندگی من همین جاست سنسه... اونی که من خبرای خوبم ر...