Chapter 14 &15: Scarlet

280 57 31
                                    

«تو اما وارد رگ‌هایم شدی
و همه چیز تمام شد
و خیلی سخت است که بخواهم از تو شفا یابم

گاهی، وقتی ساکت یک گوشه میشینم خیالم درست مثل یک پرنده‌ی سبکبال پر میکشه؛ بال میزنه و من رو میبره به زمانی که بچه بودم.
یادمه وقتی حدودا شیش یا هفت ساله بودم پدر بزرگ مادریم یه حیاط، پر از گل و درخت داشت.

باغ سیب و لیمو بهشت بود و من وسط هوای شرجی هوس نفس کشیدن عطر گیاه‌های لاوندر و نعنا به سرم میزد.
گلهای کمیاب کره‌ای صف کشیده بودن و من یواشکی گلبرگ‌هاشون رو نوازش میکردم.

بین اون همه درخت بزرگ و پر میوه، من عاشق تک درختچه‌ی کوچیک داخل گلدون بودم...

اسمش رو گذاشته بودم «کوچولو» چون واقعا بین اونهمه درخت، اون تک نهال ضعیف لیمو کوچیک به نظر میرسید.

زمان گذشت و کوچولو بزرگ شد. برگ‌هاش رشد کردن و شکوفه‌های ریزی بینشون پدیدار شد.
گلدون فیروزه‌ای زیباش به ریشه‌های قدرتمند و جوونش اجازه‌ی رشد نمیداد.

به همین دلیل باید گلدونش عوض میشد.
یادمه وقتی گلدونش رو عوض کردن، یهو بی‌حال شد. روز به روز پژمرده‌تر میشد و من هم غصه میخوردم که چرا کوچولو اینقدر ضعیف شده.

بعد از عوض شدن گلدونش دیگه رشد نکرد، پژمرده و بعد از مدتی خشک شد.

پدربزرگم میگفت کوچولو ریشه‌هاش رو داخل گلدون قبلیش جا گذاشته... چیزی مثل تعلق خاطر...
بذار رک بهت بگم...
دل من که کمتر از اون نهال لیمو نیست...

دل مریض و زخم خورده‌م ریشه‌هاش رو داخل سینه‌ی تو جا گذاشته...
دلم بدون تُن صدای زیبات، لبخند شیرینت، معصومیت چشمها و داغی نفسهات میمیره...

من یک دلشکسته‌ی بی پناهم که روز به روز پژمرده تر میشه... مشخص نیست؟

این دستهای لعنتی اونقدر بی مصرفن که به جای لغزیدن لای موهای تو دارن کاغذ رو سیاه میکنن...
خدایا من چقدر آزار دهنده و بی‌عرضه‌م.

میدونم که انتظارات بیشتری از من داری؛ میدونم و باز هم شرمندتم.
اینکه ناتوانم در جنگیدن برای تو...
دست خودم نیست؛ من صرفا برخلاف ذاتم یک جنگجو بدنیا نیومدم.
شاید هم هرگز عرصه طوری برای من فراهم نشده بود که برای خواسته‌م بجنگم.

حالا تصمیم گرفتم برای تو بجنگم حتی اگر حریف من خود تو باشی.
ریشه‌هام قرار نیست از وجود تو به بیرون کشیده بشه؛ یا تو برای من میشی...
یا من...
چی دارم میگم؟
در اون صورت دیگه منی وجود نداره.»

همه از کنارم گذشتند
به جز تو که از درون وجودم گذشتی*

***
قسمت 14 و 15:
«اسکارلت-Scarlet»

لاله‌ی ظریف گوش دختر رو به دندان گرفت و بدن ظریفش رو بیشتر به دیوار فشرد.
شهوت، بوسه و عشق بازی در فضا حاکم بود.

Sᴄᴇɴᴛ Oғ Hᴇᴀᴠᴇɴ | Vkook, HopeminWhere stories live. Discover now