💫Drown your gaze👁

By Anika2001sparkly

72.3K 8.8K 680

غرق نگاهت...!♡~♡ 💫#Miss_Aylar👁 More

💫information(1)👁
💫1👁
💫2👁
💫3👁
💫information(2)👁
💫4👁
💫5👁
💫6👁
💫7👁
💫8👁
💫9👁
💫10👁
💫11👁
💫12👁
💫13👁
💫14👁
💫15👁
💫16👁
💫17👁
💫18👁
💫19👁
💫20👁
💫21👁
💫22👁
💫23👁
💫24👁
💫25👁
💫26👁
💫27👁
💫28👁
💫29👁
💫30👁
💫31👁
💫32👁
💫33👁
💫34👁
💫35👁
💫36👁
💫37👁
💫38👁
💫39👁
💫40👁
💫41👁
💫42👁
💫43👁
💫44👁
💫45👁
💫46👁
💫47👁
💫48👁
💫49👁
💫50👁
💫51👁
💫52👁
💫53👁
💫54👁
💫55👁
💫56👁
💫57👁
💫58👁
💫59👁
💫60👁
💫61👁
💫62👁
💫63👁
💫64👁
💫65👁
💫66👁
💫67👁
💫68👁
💫69👁
💫70👁
💫71👁
💫72👁
💫73👁
💫74👁
💫75👁
💫76👁
💫77👁
💫78👁
💫79👁
💫80👁
💫81👁
💫82👁
💫83👁
💫84👁
💫85👁
💫86👁
💫87👁
💫88👁
💫89👁
💫90👁
💫91👁
💫92👁
💫93👁
💫94👁
💫95👁
💫96👁
💫97👁
💫98👁
💫99👁
💫100👁
💫101👁
💫102👁
💫103👁
💫104👁
💫105👁
💫106👁
💫107👁
💫108👁
💫109👁
💫110👁
💫111👁
💫112👁
💫113👁
💫114👁
💫115👁
💫116👁
💫117👁
💫118👁
💫119👁
💫120👁
💫121👁
💫122👁
💫123👁
💫124👁
💫125👁
💫126👁
💫127👁
💫128👁
💫129👁
💫130👁
💫131👁
💫132👁
💫133👁
💫134👁
💫135👁
💫136👁
💫137👁
💫138👁
💫139👁
💫140👁
💫141👁
💫143👁
💫144👁
💫145👁
💫146👁
💫147👁
💫148👁
💫149👁
💫150👁
💫151👁
💫152👁
💫153👁
💫154👁
💫155👁
💫156👁
💫157👁
💫158👁
💫159👁
💫160👁
💫161👁
💫162👁
💫163👁
💫164👁
💫165👁
💫166👁
💫167👁
💫168👁
💫169👁
💫170👁
💫171👁
💫172👁
💫173👁
💫174👁
💫175👁
💫176👁
💫177👁
💫178👁
💫179👁
💫180👁
💫181👁
💫182👁
💫183👁
💫184👁
💫185👁
💫186👁
💫187👁
💫188👁
💫189👁
💫190👁
💫191👁
💫192👁
💫193👁
💫194👁
💫195👁
💫196👁
💫197👁
💫198👁

💫142👁

242 25 0
By Anika2001sparkly

🔑پارسا🔑

توی کلاس نشسته بودیم.
استاد سپهری اصلا حال و روز خوبی نداشت و معلوم نبود کی اینجوری بهمش ریخته که اخم هاش اصلا از روی پیشونیش کنار نمیرفت!

اما همچنان خوددار بود و درسش رو با آرامشی ساختگی میداد و به سوالاتمون پاسخ میداد.

چیز جدیدی که توی این مدت رخ داده بود ارتباط گرفتن عرفان و حسین باهم بود و دقیقا عین همیشه داشتن باهم به درس گوش میدادن و درس میخوندن!

با فرو رفتن چیز تیزی توی پهلوم دستم رو روش گذاشتم و آروم نالیدم و حرصی به پویایی که بی صدا میخندید چشم دوختم و لب زدم:
مگه مرضی داری؟!

با لبای آویزون لب زد:
خسته شدم خب...اینقدر سخته که بفهمی از ریاضی متنفرم عزیزم؟!

دفترش رو گرفتم و گفتم:
خیله خب تمرینات رو برات حل میکنم اما رفتیم خونه باید تنهایی اتاقم رو تمیز کنی!

کلافه آهی کشید و گفت:
آخه نامرد من رو چه به تمیزی؟!من همین کارهای حموم و مسواک رو هم بخاطر خوردن تو انجام میدم...

میون حرفش با مشت کوبیدم رو رانش که با خنده نالید دست روی رونش گذاشت و مالید و گفت:
چشم لال میشم!

با صدای زنگ تفریح نفس راحتی از این ساعت های خشک ریاضی از کلاس خارج شدیم.

شاهان اومد سمتمون و گفت:
پسره ی هول یه ذره شعور نداره...

گوشه ی حیاط روی زمین نشستیم که پویا دراز کشید و سر روی پاهام گذاشت و شاهان هم کنارم نشست و ادامه داد:
من موندم چرا باس عرفان اینقدر زود وا بده؟!

پویا مسخره وار خندید و پوزخندی زد وگفت:
داداش ببخشیدا نه که من و تو دیر وا دادیم...

Continue Reading

You'll Also Like

39.8K 4.5K 28
• خـلاصـه: کیم تهیونگ مجبور می‌شه مدتی به جای مادرش توی محل کارش حاضر بشه؛ اما فکرش رو هم نمی‌کنه رئیسِ مادرش همون کسیه که قراره برای اولین بار عشق ر...
502K 65.6K 73
[Completed] کیم تهیونگ و جئون جونگکوک ازدواج کردن... اما اونا دو ساله که همدیگرو ندیدن...اونا فقط یکبار تو کل زندگیشون همو دیدن و اونم روز عروسیشون ب...
34.8K 5K 28
تهیونگ نفس سنگینی کشید و با حس کردن درد همیشگی آهی کشید: جونگ کوک... دستمو بگیر... جونگ کوک دست امگا رو محکم بین انگشت های سردش گرفت و گفت: من اینجام...
12.3K 1.9K 21
فصل دوم (انتقالی) coming back(بازگشت) جیمین بعداز برگشت به سئول با مشکلاتی همراه بود که زندگی رو براش سخت میکرد. یکی از اون مشکلات تجاوز جفت هاش و...