Chapter 42

721 92 1
                                    


•داستان از نگاه رومينا•
چهار روزه كه با ركسانا حرف نزدم.يعني جواب نميده.تنها چيزي كه ميدونم اينه كه قرار بود بره مهموني و من نميدونم توي اون پارتي كوفتي چه اتفاقايي افتاده! ميدونم اون ديگه همون دختر كوچولويي كه تو ايران با هم بوديم نيست.بزرگ شده...منم بزرگ شدم ولي اون بيشتر بزرگ شده! به هرحال من نگرانشم و اگه الان جواب تلفن شو نده پاميشم ده روز زودتر برميگردم لس آنجلس!
بوق اول...
بوق دوم... بردار لعنتي
بوق سوم... مثل اينكه دوباره نميخواد برداره
"الو؟"
"الو و درد!الو و زهر مار!كدوم گوري اي؟"
"با دوست چنگيز تو خودرو ايم" "هان؟دوست چنگيز كيه؟چرا اينجوري حرف ميزني؟" "بابا خب حتما يكي اينجا كنار من نشسته كه من نميتونم از كلمه هاي اينگليسي استفاده كنم ديگه!"
"آهااااااان!ببين هر خري كنارته برام مهم نيست.من همين الان توضيح ميخوام زوووود"
"رومي ما نزديك خونه ايم بهت زنگ ميزنم.باي"
بوق...بوق
كثافت!
چنگيز؟چنگيز كيه؟؟
آهااااان چنگيييييز! ولي...! تا اونجايي كه من ميدونم چنگيز چهارتا دوست داره ولي منظور ركسانا كدومه؟!
دوست چنگيز كه به ركيانا ربط داشته باشه...؟
هرييييييييي! وات د فاز؟!
خدايا خدايا خدايا دارم از فضولي ميميييييرمممم!
•داستان از نگاه ركسانا•
هوووفففف! قطع كردن تلفن روي رومينا كار سختي نيست!بيچاره ديگه عادت كرده! هري وقتي صداي جيغ جيغاي رومينا رو از پشت تلفن شنيد برگشت و چشاش گرد شد! خب بهش حق ميدم...!
وقتي جلوي خونه رسيديم در پاركينگ رو باز كردم و هري وارد حياط شد.
"مرسي بابت همه چيز" "قابلي نداشت" و دوباره پوزخند زد.عوضي!
"باي" "باي" اونم جواب داد و من در ماشين رو باز كردم و پياده شدم. چند قدم بيشتر نرفته بودم كه صداي باز شدن در ماشين و قدماشو از پشت سرم شنيدم.اين نميخواد بره؟
برگشتم و بهش نگاه كردم و اون يهو وايساد.انگار ترسيده.
"كاري داري هري؟"
"آره..."
"خب بگو!"
"هيچي كاري ندارم.باي"
اين با خودش چند چنده؟ منم برگشتم تا برم سمت خونه م كه دوباره صداشو شنيدم
"ركسانا!" صداش جوري بود كه انگار دستور ميداد كه سر جام وايسم منم دقيقا سيخ وايسادم و آروم برگشتم...
"چيزه...اممم...فردا...مياي بريم كافي شاپي يا مثل اين؟"
من دارم خواب ميبينممممم؟!!!!
اگه اين يه بيرون رفتن ساده بود پس چرا انقدر دستپاچه شده؟!
"تو داري باهام قرار ميذاري؟"
"نه...آره...نميدونم!"

People change(fanfic H.S)Where stories live. Discover now