ووت و کامنت یادتون نره خوشگلا😍
~♡~♡~
(زنگ اول کلاس جین)
جین بعد از خداحافظی کردن با دوقلوها با لبخند وارد کلاسش شد و کیفش رو روی میز گذاشت؛ بچهها با تعجب به چهره ی خندون و هودی صورتی جین خیره شده بودن یکی از پسرا با خنده گفت: "سوکجین از کی تاحالا رنگای دخترونه میپوشی؟"
مثل همیشه فقط اکیپ خودشون خندیدن و سوکجین با صورت جدی به طرفشون برگشت و گفت:" تو کی یاد میگیری اون دهنتو ببندی؟"
وانگیو از روی میز معلم پایین پرید و گفت:" خب بخوایم کلی حساب کنیم....هیچوقت"
جین چشماش رو بست و نفس عمیقی کشید وانگیو رو به عقب هول داد و روی صندلی خودش نشست؛ وانگیو با پوزخند به جین خیره شد و دستش رو تکیه میزش داد و به طرف صورت جین خم شد و اروم دم گوشش گفت:" کی قراره دامن بپوشی بهم بگو که خودم رو برای اون روز اماده کنم"
جین بدون مکث ضربه محکمی به ساق پای وانگیو زد و گفت:" ارزش اینم نداری برات احساس تاسف کرد احمق. "
وانگ یو دستش رو روی پاش گذاشت و بعد از اینکه کمی دردش کمتر شد یقهی پیراهن جین رو گرفت و توی صورتش گفت:" تو چطور جرعت میکنی؟"
جین دندوناش رو با عصبانیت روی هم فشار داد و دستش رو روی دستای مشت شدهی وانگیو گذاشت و سعی کرد از خودش دورش کنه؛ وانگیو پوزخندی زد و سرش رو جلوتر آورد و نزدیک گوش جین گفت:" اگه یه کاری برام بکنی دیگه اذیت نمیکنم سوکجین"
جین با تعجب بهش خیره شد یهویی اروم شدن وانگیو اصلا نشونهی خوبی نبود؛ وانگ یو یقه جین رو جلوتر کشید و آرومتر گفت:" هر وقت بیایی زیرم اون موقع دیگه اذیت نمیکنم سوکجین"
جین با چشمای گرد به وانگ یو خیره شد و بعد از تحلیل حرفش با تمام توانی که داشت ضربهی محکمی به فک وانگیو زد و خودش رو از حصار دستای ازاد کرد، وانگ یو که انتظار این حرکت رو نداشت تعادلش رو از دست داد و روی زمین افتاد؛ دخترای کلاس با دیدن این حرکت جیغ بلندی کشیدن ولی جین بدون توجه به دخترا به طرف وانگیو رفت و قصد داشت صورت وانگیو رو زیر مشتای محکمش نابود کنه که با ورود معلم همه چیز متوقف شد؛ خانم سو با تعجب به سوکجین و وانگیو نگاه کرد و گفت:"چه اتفاقی افتاده؟"
یکی از دخترا که نمایندهی کلاس بود بلند شد و گفت:" اتفاق جدیدی نیست خانم سو وانگ یو دوباره شروع به اذیت کردن دیگران کرده."
وانگ یو با صدای بلندی و گفت: " هوس مردن کردی مینا؟!!"
مینا چشمهاش رو چرخوند و رو به خانم سو گفت:"من میتونم سوکجین رو ببرم پیش پرستار تا ببینه مشکلی براش پیش اومده یا نه؟"
خانم سو در حالی که به وانگیو با اخم نگاه میکرد گفت:" اره ببرش و تو وانگیو تا آخر زنگ آخر انتهای کلاس روی زانوها میشینی و دستات رو بالا نگه میداری اگه پایین بیاریشون تنبیه میش،جدی گفتم"
وانگ یو با حرص پاش رو به صندلی جین کوبید و زیر لب گفت:" مامان بازیش به الان مونده "
مینا بازوی سوکجین رو گرفت و هردوشون از کلاس بیرون رفتن؛ مینا موهای بلندش رو بست و جین پرسید:" واقعا وانگیو پسر خانم سوئه؟"
مینا سرشو تکون داد و بی هدف کنار هم راه میرفتن تا به زمین بازی مدرسه رسیدن؛ مینا نفس عمیقی کشید و گفت: " بیا این زنگو بپیچونیم جین حوصلهی ادبیات ندارم "
جین با خندید با تعجب گفت:" از مبصر کلاس اینکارا بعیده "
مینا هم خندید و با قدم های سریع به طرف نیمکت رفت و گفت:" بیخیال جین بیا از سکوت لذت ببریم"
جین خندید کنار مینا روی نیمکت نشست، مینا با دیدن صورت گرفته ی جین پرسید:" چیزی شده؟"
جین فقط سرش رو به نشونه ی منفی تکون داد و به آسمونی نیمه ابری سئول خیره شدن؛ مینا بعد چند دقیقه مکث پرسید:" چرا با کسی صمیمی نیستی؟"
جین نفس عمیقی کشید و گفت:" نمیتونم با هیچکدوم از بچه ها ارتباط بگیرم....یکیش به خاطر همین اتفاقی که الان افتاد...."
مینا پاهاش رو تکون داد و با ناراحتی گفت:" متاسفانه احمق کله خر نمیفهمه که نباید به علایق دیگران توهین کرد هزار دفعه بهش گفتم ولی انگار با دیوار حرف میزنی"
جین با تعجب به مینا که نوک کفشش رو روی زمین میکشید، خیره شد و پرسید:" باهاش ارتباطی داری؟"
مینا نفس عمیق کشید و باز دمش رو محکم بیرون داد و گفت:" متاسفانه پسر خالهی منه....هر کاری کنم نمیتونم از دستش فرار کنم..یکی از دلایل تنها بودن منم دقیقا همین کله خرابه"
جین با شنیدن جملهی مینا متعجب شد و با چشمای گرد به مینا نگاه کرد و گفت:" خانم سو خالهی توئه؟؟؟ چقدر باحال خالهت معلمت باشه"
مینا با چشمای که کمی حرصی شده بود به جین نگاه کرد و با سرعت گفت:" دقیقا کجای این باحاله؟؟ تا اسمم تو دفتر دبیرا میره دو دقیقه بعدش کف دست مامانمه و با پیامش که بیا خونه کاریت نداریم تا اخر زنگ سکته میکنم بعد تو میگی چقدر باحااااللل؟؟"
جین خندید و موهای مینا رو با دستش برهم ریخت و گفت:" رپر بودن بهت خیلی میاد"
مینا با شنیدن این جمله لبخندی زد و گفت:" خوشحال باش که با ایدول اینده دوستی سوکجین شی "
جین خندید و اروم روی پیشونی مینا ضربه زد و گفت:" توهم خوشحال باش که با بازیگر اینده کره دوستی"
هردوشون خندیدن و بعد چند دقیقه سکوت؛ جین پرسید:" چطوری وانگیو رو تحملش میکنی؟"
_" به سختیییی یعنی بعضی وقتا میخوام سرمو از دستش بکوبم به دیوار، هم تو خونه هم تو مدرسه مثل زالو بهم چسبیده و من نمیتونم کاری بکنم یکی از دلایل تنهایم همین کله خره"
جین با خنده سرشو تکون داد، دوباره نگاهش رو به آسمون داد، دقیقههای همینطوری می گذشتم و هردوشون غرق صحبت بودن که با صدای زنگ جین سریع بلند شد و رو به مینا گفت:" اگه دوست داشتی میتونی بیایی توی اکیپ ما "
مینا با ذوق کنار جین اومد و گفت:" با کمال میل اقای بازیگر"~♡~♡~♡~♡~
پارت جدید خدمت شما کیوتیا 💜
CITEȘTI
Babysitter Is My Noona💜
Fanfictionکمکت میکنم حس خوب رو به قلبت هدیه بدی^-^💜 •میخوای بنگتن رو بیبی تصور کنی؟ فیک درستی رو انتخاب کردی، توی این فیک کلی اتفاقات کیوت قراره بیوفته که حسابی سافت و بامزهس. ♡خلاصهی فیک♡ جیمین نگاهی به بوم انداخت و سرش رو جلو برد و دم گوش نامجون هیونگ...