Part 29🎭

2.3K 328 106
                                    

درست همونطوری بود که اولین بار دیده بود، قدرتمند، خونسرد و سرد...
نگاهش به کج خندِ کوک قفل بود که کام محکمی از سیگارش‌گرفت و بیخیال انگشت های دست گچ گرفته ش رو توی جیبش فرو کرد. درسته که اون هم بهش شلیک کرده بود اما باید تقاص دستی که هنوز خوب نشده بود رو از مرد تاریکِ مرموز رو به روش می گرفت. مردی که  چهره ش خاموش بود و چشم های بی حالتش هیچ حسی رو ساطع نمی کرد . به این نگاه تهی از احساس عادت نداشت، به این آرامش سرد، به این پوزخندِ غلیظ...!
برای مردی که عاشق تماشای ترس، توی چشم آدم ها بود این کمی غیر قابل تحمل به نظر میرسید.
بی توجه به انحنای سرکش لب های جونگکوک به ونتورت که مثل یک شئ با ارزش مرا رو به سینش فشار می داد اشاره کرد.

-دختر و پسرتن؟

جونگکوک با پوزخند به اطلاعات نصفِ نیمه ی اکتاو سری تکون داد. ونتورت نگاهش به انگشت یخ زده ش بود که داخلِ دست آیان جاگرفته بود، با لبخندِ تلخی منتظر جمله ای مثلِ : نه من با این پسر هیچ صنمی ندارم" بود اما در عوض چیزِ دیگه ای مهمون گوش هاش شد

-آره بچه هامن. میبینم که بی مقدمه هم باهاشون هم صحبت شدی ... پسرم ونی و دخترم مِرا... آشنا شدی؟ حالا به سلامت

حس گرمی بود، حس حمایت مردی که بداخلاقی هاش پر رنگ ترین نقطه ی خصوصیاتش بود. مردی که تا فرصتی داشت به جونش می افتاد و بی تعارف کتکش می زد؛ اما الان...میونه ی افکارِ ونتورت، اکتاو شروع کرد به دور خودش چرخیدن و بلند خندیدن.

-نوچ نوچ نوچ، این شکلی نمیشه که. ساده پیدات نکردم که ساده بیخیالت شم
-خب پس بهتره بچه هام برن منو تو باهم تنهایی صحبت کنیم

کامل به پشت نچرخید؛ فقط سرش رو خم گرد و با صدای آرومی به ونتورت که دقیق درحالِ کنکاش مدل لب های براقش بود، گفت:

-مرارو میسپرم دستت.خیلی سریع برو پیش آدرین. مراقب خودتون باش...

ونتورت با جدیت سرتکون داد؛ راهش رو کج کرد و همونطور که سعی میکرد خیلی محکم و مقتدر قدم برداره از جونگکوک و اکتاوی دور شد که با نگاه سردشون مشغول خط و نشون کشیدن برای هم بودن. مِرا هنوز چشم هاش رو بسته بود و عطرِ پیراهن ونتورت رو با دم های عمیقش به قلبِ نا آرومش تقدیم می کرد. دستش رو پشتِ کمرِ دختر کوچولویی که به آغوشش پناه برده بود کشید و به قدم هاش سرعت بخشید اما هنوز نگاهش به تنِ تهیونگ وصل نشده بود که صدای رو مخی ای رو نزدیک به خودش شنید.

-اینجارو ببین این دختر همون مردی نیست که کتکم زد؟

با حالتِ رفتاری قلدرانه که همیشه همراهش بود و حسِ قوی بودن رو بهش القا می کرد با جهش بلندی خودش رو به اونها رسوند و دستش رو برای لمس موهای مِرا بلند کرد اما ونتورت با سریع ترین واکنشی که میتونست از خودش نشون بده شونه ای که مِرا بهش تکیه داده بود رو به عقب هل داد و با اخمی که مثلِ تومور بدخیم نم نم کلِ چهره ش رو در بر می گرفت تیز به پسر نگاه کرد و در حالی که دندون هاش رو به هم فشار می داد با عصبانیت غرید:

UnConscious | VKOOKOn viuen les histories. Descobreix ara