Part 21🎭

3K 352 102
                                    

عمارتِ پدریِ کیم تهیونگ_ یک ماه بعد (یک ماه و دو هفته پس از فاش شدن واقعیت )

جونگکوک بعد از یک حسابِ سر انگشتی تمام نقشه رو به کل تغییر داد. جونگکوک پتینسون به آیان استنتونِ معمار ماهر تبدیل شد که توی یک کافه با تهیونگ آشنا شده بود و به مرور توی قلبش جا باز کرده بود. برای پرتابِ آخرین تیرِ این داستانه ساختگی، کوک و تهیونگ در خفا دوباره باهم ازدواج کردند با اسامی مهمان هایی که شامل خانواده ی آلفرد و جمع دوستانه ی خودشون میشد. مِرا انتظار یک جشنِ بزرگ رو داشت و اما با مخالفت شدید تهیونگ مواجه شد که با جمله ی " ما قبلا یک عروسی مجلل داشتیم، بهتره دیگه جلبِ توجه نکنیم " بحث رو تموم کرده بود.

کوک به عنوانِ یک هیولای تکنولوژی، یک چهره ی ساختگی درست کرد و به عنوان جونگکوک پتینسون تو تمام سیستم های حال و حاضر دنیا با مهر بزرگی به اسم ' فوت شده ' وارد کرد. قابِ عکس های روی دیوار با چهره ی جدید فتوشاپ شد، تمام عکس های قدیمی جمع آوری و تو اسنادِ شرکت انتشاراتیِ جین پنهون شد.

جیمین دقیقا راس ساعت تعویض شیفت کاریِ موزه عکس های یادگاریِ کارکن ها رو که روی دیوارِ ورودی زده شده بود رو با کمک جونگکوکی که برای چند دقیقه دوربین های مدار بسته رو خاموش کرده بود و تهیونگی که حواسش به مامور های امنیتی پرت بود؛ با قابِ عکس های جدیدی تعویض کرد.

جیهوپ یک دفترِ کامل و چند بوم از چهره جایگزین کوک نقاشی کرده و پای هر کدوم تاریخ چندین سال قبل رو زده بود و بعد همه رو نیمه شب به خونه ی خلاقیت شهرِ نیس در جنوب فرانسه برد که بعد از فوت جونگکوک بهش سر نزده بود.
آلفرد که تمامِ مدت آماندارو به درخواستِ کوک پیچونده بود داستان ساختگی اون دو رو براش تعریف کرد و دلیل تاخیر چند ساله ش رو علاقه نداشتن کوک به بیان شدن زندگیش؛ توجیه کرده بود.

و در این بین، منزوی بودن و گوشه گیری های قدیمیِ جونگکوک به کمکشون اومده بود. از اونجایی که اون به هیچ مراسمی نمی رفت و علاقه ای به همنشینی و گردش نداشت؛ تقریبا میشد گفت آدم هایی که اون رو بعنوانِ همسر تهیونگ میشناسن به انگشت های دستش هم نمی رسیدن و این یعنی پنج هیچ به نفع اون ها...

همه چیز بی نقص و کاملا منطقی برنامه ریزی شده بود و مهره ی اصلیِ این نقشه، مِرا بود...
مِرا در عرض چند روز کار با دروغ سنج رو یاد گرفت و کاملا به داستانی که پدرش بهش گفته بود تسلط پیدا کرد اما چیزی که عجیب بود، سوال نپرسیدنش بود دختری که سوال نپرسیدن رو یک ضعف تلقی می کرد بدون پرسیدن سوالی هرکاری که لازم بود رو انجام داد و کسی پاگیرش نشد؛ چون سوال نپرسیدنش در این شرایط اتفاق فوق العاده خوبی بود.
جین چند روز بعد از برگشتِ جیهوپ به دیدار تهیونگ و جونگکوک رفت. از نظر اون حرفه ی اونها زیاد اهمیتی نداشت، چیزی که براش مهم بود سودِ شرکتش بود. پس در نتیجه همراه جیمین و جیهوپ زیر نظر تهیونگ مشغول آموزش شد.
کوک با آلفرد صحبت کرد و شرایط رو با کمی تغییر براش توجیه کرد. آلفرد که که متوجه اتفاقات چند سال گذشته و طرف حسابِ خطرناکشون بود با کمی تردید تمام حرف هاش رو قبول کرد و بزرگترین اتفاق این یک ماه رو رقم زد.
جراحی رد زخم های تهیونگ و جونگکوک و جیهوپ ...
کوک که زخم های روی بدن تهیونگ رو با مسئله ی امنیت نداشتنش تشریح کرده بود بدون اینکه قصدی داشته باشه آلفرد رو به صحبت با دوست جراحش ترغیب کرده بود و در آخر دیدن تهیونگی که بدنِ پر از زخمش با بدنِ سالم و خوش فرمش جایگزین شده بود برای نشوندن لبخند روی لب های کوک کفایت می کرد.
هرچند که جیهوپ در برابر این کار مقاومت می کرد اما در آخر کوک که از بدن سوخته ش  عذاب وجدان داشت بعد از ساعت ها صحبت کردن، بالاخره راضیش کرد

UnConscious | VKOOKWhere stories live. Discover now