Part 48🎭

1.6K 282 52
                                    

 تهیونگ با لبخند غمگینی جلو رفت و روبه روی مردی ایستاد که حق برادری بر گردن پدرش داشت. هنوز هم به همون زیبایی گذشته ها بود، اما با موهای به رنگِ شبی که حالا یک دست سفید شده بود و چهره ی پر غروری که با چین و چروکِ عمیقی هم آغوش بود. دستش رو دراز کرد و دست مردی رو فشرد که عطر پدرش رو از زیر یقه ی پیراهن سیاهش استشمام می کرد. تحمل نکرد، قدمی جلو رفت و یادگار گذشته ی شیرینش رو تو رویای تلخ امروزش به آغوش کشید.

-بوی پدرم رو میدی سینیور
-توهم بوی بچگیات رو میدی، همون بوی خاصی که اثرِ هیچ شامپو و صابونی نبود. همونی که داد می زد من عطر خوش موهای خودشم. البته اینبار یک فرقی کردی مو طلایی، اینبار بوی یک گل رو میدی. گلِ یاس...

تهیونگ قبل از جدا شدن از سالوادور نفسِ عمیقی کشید و با تمامِ وجود عطری رو به آغوش کشید که پدرش چهل سال پیش به دوستِ صمیمیِ عزیزش هدیه داده بود. اون روز  تصورش رو هم می کرد که برادری که باهاش از یک گوشت و خون نبود پانزده سال بعد از مرگش هم از عطرِ یادگاریش استفاده کنه؟! عقب کشید و با لبخند به چهره ی همیشه پر قدرت سالوادور خیره موند؛ مردی که بعد از پانزده سال هنوز هم عطر تنش رو به خاطر داشت و حالا اضافه بودن  رایحه ای رو احساس کرده بود که از بدو ورودِ جونگکوک به زندگیش، لای تار موهای ابریشمیش خونه کرده بود. بوی گل یاس...!

-بابتِ پدر و مادرت متاسفم.
±منم متاسفم سینیور. اون چیزی که واضحه اینه شما هم، هم اندازه ی من از نبودشون دلگیرین.
-برای زدن این حرف ها خیلی وقت داریم چادول بهتره بیشتر از  این بقیه رو منتظر نذاریم.

کلمه ای ایتالیایی که سالوادور همیشه  با اون اسم صداش می زد، چادول ...  لبخندی از مرورِ خاطرات زد و خیره به جونگکوکی که با آندره به اون دو نزدیک شده بودن عقب کشید. آندره دومین نفری بود که قدم جلو گذاشت و با نگاهِ خاص و فوق العاده نافذش، دستِ مشکی پوش سالوادور رو فشرد.

-انتظار این لهجه ی فرانسویِ بی نقص رو نداشتم سینیور.باید بگم  غافلگیرم کردید...
-استادم پدرِ آدرین بوده، باعثِ سرافکندگیه اگه نتونم با اون حجم از اموزش های دقیق، روان حرف بزنم. الان دیگه من برای خودم یه پا فرانسوی اصیلم سینیور!

با خنده رو به آندره  گفت و لحظه ی بعد با محبت و بی مقدمه جونگکوک رو به آغوش کشید. مردی با چشم های کاملا سیاه و  موهای بلندی سیاه تر... کسی که عکسش رو در کنارِ مو طلایی خودش با یک دخترِ کوچولوی زیبا دیده بود که اسم نوه ی رفیق قدیمیش رو یدک می کشید"مِرا". عکسِ سه نفره ای که ثابت می کرد عشقِ بی حد و مرزِ آدرین متعلق به همین مردیه که تو آغوشش جا گرفته. مردی که قدِ بلندی داشت، رفتار زننده و لوسی از خودش بروز نمی داد و اتفاقا برعکس،جدی، با وقار و مغرور برخورد می کرد. مردی که عشق خاصی داشت اما اجازه ی تمسخر این عشق رو به کسی نمی داد.

UnConscious | VKOOKWhere stories live. Discover now