🆚competition with the devil👹

By Anika2001sparkly

20.8K 3.2K 280

رقابت با شیطان!☆~♡ 🆚Miss Aylar👹 More

🆚information(1)👹
🆚1👹
🆚2👹
🆚3👹
🆚4👹
🆚5👹
🆚6👹
🆚7👹
🆚8👹
🆚information(2)👹
🆚9👹
🆚10👹
🆚11👹
🆚12👹
🆚13👹
🆚14👹
🆚15👹
🆚16👹
🆚17👹
🆚18👹
🆚19👹
🆚20👹
🆚21👹
🆚22👹
🆚23👹
🆚24👹
🆚25👹
🆚26👹
🆚27👹
🆚28👹
🆚29👹
🆚30👹
🆚31👹
🆚32👹
🆚33👹
🆚34👹
🆚35👹
🆚36👹
🆚37👹
🆚38👹
🆚39👹
🆚40👹
🆚41👹
🆚42👹
🆚43👹
🆚44👹
🆚45👹
🆚46👹
🆚47👹
🆚48👹
🆚50👹
🆚51👹
🆚52👹
🆚53👹
🆚54👹
🆚55👹
🆚56👹
🆚57👹
🆚58👹
🆚59👹
🆚60👹
🆚61👹
🆚62👹
🆚63👹
🆚64👹
🆚65👹
🆚66👹
🆚67👹
🆚68👹
🆚69👹
🆚70👹
🆚71👹
🆚72👹
🆚73👹
🆚74👹
🆚75👹
🆚76👹
🆚77👹
🆚78👹
🆚79👹
🆚80👹
🆚81👹
🆚82👹
🆚83👹
🆚84👹
🆚85👹
🆚86👹
🆚87👹
🆚88👹
🆚89👹
🆚90👹
🆚91👹
🆚92👹
🆚93👹
🆚94👹
🆚95👹
🆚96👹
🆚97👹
🆚98👹
🆚99👹
🆚100👹
🆚101👹
🆚102👹
🆚103👹
🆚104👹
🆚105👹
🆚106👹
🆚107👹
🆚108👹
🆚109👹
🆚110👹
🆚111👹
🆚112👹
🆚113👹
🆚114👹
🆚115👹
🆚116👹
🆚117👹
🆚118👹
🆚119👹
🆚120👹
🆚121👹
🆚122👹
🆚123👹
🆚124👹
🆚125👹
🆚126👹
🆚127👹
🆚128👹
🆚129👹
🆚130👹
🆚131👹
🆚132👹
🆚133👹
🆚134👹
🆚135👹
🆚136👹
🆚137👹
🆚138👹
🆚139👹
🆚140👹
🆚141👹
🆚142👹
🆚143👹
🆚144👹
🆚145👹
🆚146👹
🆚147👹
🆚148👹
🆚149👹
🆚150👹
🆚151👹
🆚152👹
🆚153👹
🆚154👹
🆚155👹
🆚156👹
🆚157👹
🆚158👹
🆚159👹
🆚160👹
🆚161👹
🆚162👹
🆚163👹
🆚164👹
🆚165👹
🆚166👹
🆚167👹
🆚168👹
🆚169👹
🆚170👹
🆚171👹
🆚172👹
🆚173👹
🆚174👹
🆚175👹
🆚176👹
🆚177👹
🆚178👹

🆚49👹

130 25 1
By Anika2001sparkly


💠رازیل💠

لباش روی گردنم نشست که آهی کشیدم و به بازوش چنگی زدم.
داغی نفس هاش پوستم رو میسوزوند و التهابش رو داشتم حس میکردم.
داشتم جون میدادم با همین حرکتش.
میدونستم از قصد اینجوری جسمم رو آزار میده و خب بلده طبیعی و بدون هیچ دردی و تنها با لذت به بوسه هاش ادامه بده!

وقتی آتیش رو تا مرز پوست و استخوونم حس کردم جیغ خفه ای کشیدم و به کمرش چنگ انداختم و ناخن هام رو توی بدنش فرو کردم و لب زدم:
لوسی...لوسیفر...هق...هق...آههه...

نفسی خنک روی گردنم کشید که عین مرهمی روی زخمم شد و لب زد:
چطور هنوز به آتش و زخم زدن لوسیفر عادت نکردی زیبای خفته؟!

دستش نوازش وار روی اشک هام نشست و پاکشون کرد که معصومانه لب زدم:
لطفا آتیش نه...نمیتونم تحملش کنم!

لبخند کجی روی لباش نشست و از دو طرف رو ن هام گرفت و کمی بالا دادشون و خیره به چشام لب زد:
وجود شیطان از آتشه...عشقش هم آتشینه...

روی بدنم خم شد و یه دفعه کلش رو واردم کرد که چشام سیاهی رفت و لباش لبام رو عمیق بلعید و لب زد:
آتش مراعاتی تو کارش نیست...وقتی توی وجود چیزی طنین انداز میشه تا وقتی که جلوش رو نگیری تا ته ریشه اش رو دود و خاکستر میکنه!

اونقدری حرکاتش سنگین بود برام که نمیتونستم حتی نفس بگیرم و ناله کنم!
نگران بچه نبودم چون میدونستم نیمی از وجودش از لوسیفره و بدون اذن اون نمیمیره!

تنها درد و لذتی که در تضاد بودن از نوک پا تا نوک سر توی وجودم در گردش بود!

وقتی لباش روی لبام نشست محکم بوسیدمش و لب زدم:
بیشتر...بیشتر بوسم کن...اوم...آهه...

تو گلویی خندید و گازی از لب پایینم گرفت و با چشای سرخ رنگش لب زد:
جواهر قصر لوسیفر لیاقتش فرای یه بوسه هست...

Continue Reading

You'll Also Like

43.4K 5.1K 12
_ تو خیلی قوی‌ای کیم تهیونگ! اونقدر قوی، که حتی منو هم زمین میزنی، اونم با ساده ترین سلاحی که داری... چشم‌هات! *** _ ازت بدم نمیاد، فقط اینکه زندگی ب...
91.6K 13.9K 52
تهیونگ آلفای دست و پا چلفتیه که فکر نمی‌کرد تو یکی از روزهای عادی زندگیش تو شیفت بیمارستان، جفتش رو ملاقات کنه؛ اونم نه هر ملاقات عادی، اون امگا بارد...
2K 518 10
- چرا با برادرات نرفتی پایین؟ + چون هنوز تو منو بفاک ندادی که بخوام برم. آن‌گویینگ | روز آپ: جمعه (بیشتر آپ میشه) جئون جونگکوک چهل ساله که با اسم هنر...
501K 65.6K 73
[Completed] کیم تهیونگ و جئون جونگکوک ازدواج کردن... اما اونا دو ساله که همدیگرو ندیدن...اونا فقط یکبار تو کل زندگیشون همو دیدن و اونم روز عروسیشون ب...