🆚117👹

51 9 0
                                    

👹آگارس👹

خیلی ترسیده بود.
از عطر رز سرخی که از بدنش به مشامم میرسید میتونستم بفهمم که چقدر تحت فشاره.
به جز زمان رابطه و ترس و هیجان این عطر از بدنش خارج نمیشد!

وقتی لباش رو بوسیدم کمی آروم شد.
محکم بغلم کرد.
وقتی از بی پناهی بهم پناه میاورد دیگه هیچی از این سرزمین نمیخواستم!

با بغض لب زد:
آگارس پسرمون...پسرمون...

از چونه اش گرفتم و لباش رو بوسیدم و لب زدم:
شیششش...فکر میکردم بیاد سراغش...اون تشنه ی حکومته...میخواستم نیت بدش رو نشون بده و به لوسیفر بفهمونم که اون لایق حکومت نیست و تا الآن هم اسمش برای حکومت از توی سر لوسیفر رفته بیرون...مطمئن باش فرشته ی من...

معصومانه به چشام خیره بود که روی موهاش رو نوازش کردم و لب زدم:
هیچ حاکم باوقاری برای رسیدن به حکومت به خودی ضربه نمیزنه!

لبخندی زد و روی صورتم رو نوازش کرد و گفت:
پس تو همون حاکم با وقاری...هوم؟!

خندیدم و روی دستش رو بوسیدم و گفتم:
میخوام سعی ام رو بکنم تا بهترین تو باشم نه لوسیفر!

با ناز خندید.
با صدای آندراس بود که بهش چشم دوختیم.
یه طرف صورتش سرخ بود!
هانیل نگران رفت سمتش و دست روی صورتش گذاشت و گفت:
عزیزم چیشدی؟!این جای دست کیه؟!

میدونستم کار کیه.
سعی داشتم خنده ام رو کنترل کنم.
آندراس قصدم رو فهمید و بهم خیره شد و حرصی گفت:
بابااا؟!

یهو خندیدم که اومد سمتم و زد تخت سینه ام و گفت:
نخند...سیلی خوردن پسرت خنده داره؟!

هانیل گیج داشت نگاهمون میکرد.
شاید باورش نمیشد آندراس اینقدر باهام جور شده باشه!

از دو طرف صورتش گرفتم و روی رد سیلی صورتش رو با انگشت شستم نوازش کردم و گفتم:
عشق همینه دیگه...از جنس درده...اما چون دردش شیرینه ازش دست نمیکشیم...هوم؟!

با لب و لوچه ی آویزون نگاهم کرد و گفت:
پس شما چجوری کاری کردین مادرم دوستتون داشته باشه؟!

🆚competition with the devil👹Where stories live. Discover now