🆚142👹

45 7 0
                                    

🆚راوی🆚

روی موهاش رو نوازش کرد و لباش رو مماس تارهای طلا گونه اش قرار داد و لب زد:
میدونی که هر چیزی که دنیای معشوقه ی ستودنی من رو تاریک کنه قطعا با آندراس و خشمش رو به رو میشه...هوم؟!

لاویس که تنها به دنبال رهایی از فشاری بود که روی شونه هاش بود در سکوت به حرف هاش گوش میسپرد.

آندراس دوباره روی موهاش رو دست کشید و گفت:
اون سوفیای حیوون صفت اگه بعد از ورودمون به دنیای حقیقی جلوی چشام پیداش بشه نمیزارم یه لحظه هم نفس بکشه...از خشم لوسیفر و یا هر کس دیگه هم اباعی ندارم!

لاویس با اخمی سرش رو بالا آورد و به چشاش چشم دوخت و گفت:
مثلا میخوای با این حرف هات خامم کنی و بگی که چقدر مراقبمی شیطان کوچولو؟!

آندراس با اخمی بابت حرفش لب زد:
لاویس خودت هم خوب میدونی که هر کاری ازم برمیاد و اینی که داری بهش میگی کوچولو قراره جای همه رو بگیره و حتی تو رو ملکه ی خودش کنه...گرفتی؟!

لاویس کلافه سریع پسش زد و گفت:
تو کلا قرار نیست یکم حالیت بشه که من زیر سلطه ی توی لعنتی نیستم و اگه بخوام کسی رو برای معاشقه انتخاب کنم به سلیقه ی خودمه و نه کس دیگه!

همینجور که حرف میزد به سمت اتاق مادرش گام برمیداشت.

آندراس هم پشت سرش میومد و به حرف هاش گوش میداد.
از این همه کنه بودنش کلافه بود.
اصلا چرا باید برای آروم شدن به آغوشش پناه میبرد که اینجوری بشه؟!

اصلا بدنش و قلبش چرا داشت به عقلش و افکارش خیانت میکرد؟!

🆚competition with the devil👹Where stories live. Discover now