🆚79👹

126 17 4
                                    


🔥لوسیفر🔥

دردش زیاد بود.
نمیتونست تحملش کنه و طبیعتا انتظارش رو هم داشتم.

میون مرگ و زندگی رازیل هانیل دچار اشتباه به اون بزرگی شد.
خوی وحشیگرم میگفت قطعا تاوان اینکارش مرگه ولی خودم رو کنترل کردم تا آگارس سر برسه و جلوم رو بگیره و همین کار رو هم کرد.

از اتاق بیرون زدم و پیش رازیل رفتم.
از درد به خودش میپیچید و اشک هاش تموم شده بودن.
اونقدری جیغ کشیده بود که صداش رو از دست داده بود.

انگار این بچه قرار بود کلی آتیش بسوزونه و به دنیا بیاد!
پوزخندی به خوی شیطانیش که پر رنگ تر دیده میشد زدم و به جسم سیاه رنگ هانیل چشم دوختم.
رنگ سفیدش سیاه شده بود و چشم هاش سرخ و بی روح!

اگه همینجوری توی این حالت میموند قطعا میمرد و دیگه نمیشد نجاتش داد.
روی تخت رفتم و به همه خدمه گفتم از اتاق برن بیرون.

اون موجود کوچولو با خباثت تموم داشت تموم داشت از خونو روح مادرش تغذیه میکرد تا قدرت بیرون اومدن رو به دست بیاره!
این خوی وحشیگر همه ی شیاطین هست و ربطی به اخلاق و رفتارشون بعد از به دنیا اومدنشون نداره!

مچ دستم رو سمت لباش بردم و خیره به چشای سرخش لب زدم:
گازش بگیر!

با درد و ترس کاری که گفتم کرد اما بیجون تر از اون حرف ها بود که بتونه دندون هاش رو توی پوستم فرو ببره.

با کلافگی نگاهم کرد که لبخندی مطمئن بهش زدم و روی پیشونیش رو بوسیدم و لب زدم:
وقتی اینجام از چیزی نترس ملکه ی من...فهمیدی؟!

لبخندی با چشای بسته زد که گازی از مچ دستم گرفتم و مایعی سیاه رنگ خارج شد و سمت لباش گرفتم و لب زدم:
تلخه اما باید تا آخرش رو قورت بدی!

سری تکون داد و تا آخرش رو خورد و نزدیک بود اوق بزنه که لبام رو روی لباش گذاشتم و تا جایی که کامل قورتش بده لبام رو برنداشتم.

🆚competition with the devil👹Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin