🆚121👹

58 9 0
                                    

🔥لوسیفر🔥

صورتش کمی رنگ پریده تر شده بود!
انگار ترسیده بود!
میدونستم تا چه حد از سوفیا میترسه و حالا این حضور یهوییش توی اتاق اینقدر مضطربش کرد!

روی گونه های ظریفش رو با نوک نوازش کردم و با لبخندی لب زدم:
ترست برای چیه عروس زیبای لوسیفر وقتی که در آغوش مردی چون آتشی؟!

لبخند معصومانه و زیبایی زد و دست های مرمریش رو به صورتم چسبوند و لب زد:
وقتی مهربون میشی و وقتی نگرانم هستی دیگه هیچی از زندگیم نمیخوام!

تو گلویی خندیدم و با شیطنت بوسه ی داغی کف دستش که روی صورتم بود نشوندم.
لباش رو روی هم فشرد و جیغ خفه ای کشید و با بغضی بهم خیره شد و با گفت:
باز هم میخوای اذیتم کنی؟!

لبخندم بیشتر شد و از مچ دستش گرفتم و روی رد سرخی کف دستش مونده بود رو زبونی کشیدم و گفتم:
تقصیر تو نیست الف کوچولوی من که اینقدر نازک دل شدی...لوسیفر زیادی لوست کرده...پس باید تاوانش رو هم بده...هوم؟!

ملیح خندید و با ناز گفت:
پس دوستش داری؟!

تکخنده ای زدم و نزدیک لبام لب زدم:
شاید بیشتر از همه ی عمری که توی این قصر حکومت کردم...

لبام رو به لباش چسبوندم و خیره به چشای کشیده و خمارش لب زدم:
زیبایی این سرزمین با زیبایی الف کوچولوی من برابری نمیکنه...میخوام این دنیا نباشه اگه یه روزی...

بوسه ی عمیقی روی لباش زدم و ادامه دادم:
یه روزی نباشه و راه نره و برام نخنده!

دست هاش رو دو طرف گردنم گذاشت و با لبخندی با ذوق و با نگاهی عشوه گرانه لحظه ای چشم ازم گرفت و لب زد:
پس کل این سرزمین رو به نامش بزن...البته هنوز برای ابراز عشقت کمه!

خندیدم به ناز و عشوه و شیطنت های نابش.
از چونه اش گرفتم و لباش رو دوباره و دوباره بوسیدم و لب زدم:
مگه همه ی این سرزمین عروسم رو در کنار من و ملکه ی سرزمینشون نمیدونن؟!نکنه فکر کردی میزارم کسی به غیر از این فکر کنه زیبای من...هوم؟!

🆚competition with the devil👹Where stories live. Discover now