🆚167👹

29 1 0
                                    


💠رازیل💠

از چونه ام گرفت و سرم رو به سمت خودش برگردوند و خیره به چشام لب زد:
اون میدونه که باید خدمتگذار کی باشه...فکر کنم ارزش همچین ملکه ای براش از شاهی چون من بالاتر باشه!

دست هام رو از حصار دست هاش بیرون کشیدم.
انگار متوجه شد که دلم میخواد بغلش کنم که گذاشت دست هام رو آزاد کنم.

دست هام رو رو دور بدن تنومندش حلقه کردم.
با یه دست کمرم رو گرفت و در حالی که همچنان زیرش بودم بغلم کرد.

مدتی چشام رو بسته نگه داشتم و غرق لذت هم آغوشی باهاش شدم.
اما لوسیفر کم طاقت بوسه های داغ و فلج کننده ای رو روی گردنم نشوند.

پایین تنه ی بزرگ شده اش رو روی ورودیم حس کردم.
وقتی بدنم تب دار شد بی جون روی تخت دراز کشیدم و مردونگیش رو روی ورودیم حس کردم و وقتی کمی واردم شد چنگی به ملافه ی روی تخت زدم و جیغی بی اختیار کشیدم.

لوسیفر عاشق همین جای رابطهمون بود.
وقتی بزرگی و ابهت همه چیزش رو به جسمم نشون بده و از درد و لذتی که بهم میده لذت ببره!

دستم رو روی لبام گذاشتم و صورتم از درد جمع شد.
لباش روی دستم نشست و عمیق بوسید و از روی لبام برداشت.

وقتی چهره ی مهربونش رو دیدم هیقی زدم.

لبخندش بیشتر کش اومد و بوسه ای روی پیشونیم کاشت و لب زد:
برام ناله کن...دلبری کن...

🆚competition with the devil👹Where stories live. Discover now