🆚128👹

46 5 2
                                    

🔥لوسیفر🔥

تنها با همین خشونت کوچیک دوباره از هوش رفت.
خون از میون لباش خارج شد.

پوزخندی روی لبام نشست.
یعنی خدا برای این بنده ی ناتوان اینقدر برنامه چیده بود و حتی اسمش رو اشرف مخلوقات گذاشته بود؟!

با حس کردن حضور سوفیا لبخندم بیشتر کش اومد.
بوی خون به مشامش رسیده بود که بدون ترسی جرعت پیدا کرده بود پاش رو به اینجا بزاره.

به سمتش برگشتم که با چشای سرخ شده لب زد:
لطفا بزارین منم از این بازی فیض ببرم بابا!

سری تکون دادم و گفتم:
میزارمش چند روزی دست خودت باشه اما میدونی که زنده میخوامش...هوم؟!

سری تکون داد و گفت:
مطمئن باشین من هم فقط عاشق دیدن زجر کشیدن برده هام و راضی به کشته شدنشون نیستم و حالا...

نگاهی به پسر انداخت و گفت:
این یکی زیادی خاصه و برای اولین باره که میخوام به یه پسر آدم دست بزنم!

لبخندی زدم و گفتم:
نکنه چشات گرفته این آدم حقیر رو دخترک لوسیفر...هوم؟!

پوزخندی زد و گفت:
شاید بیشتر دلم میخواد بخورمش تا باهاش بخوابم...بوی خونش مدهوش کننده هست و هوس برانگیز!

بهش نزدیک شدم و انگشتم رو روی صورتش کشیدم و گفتم:
خودم اینقدر منزجر کننده بزرگت کردم و اصلا برای همینه که کسی خواهانت نشده چون تنها لوسیفر درکت میکنه گل سرخ آتشین من!

لبخندی زد.
چشاش برقی زد و سرش رو روی شونه ام گذاشت و با چشای درشت شده و معصومی گفت:
من هم خوشحالم که تنها و تنها برای شما بهترینم!

لبخندی زدم و روی موهاش رو که مثه مادرش بود رو بوسیدم و نوازش کردم و گفتم:
امیدوارم با امانتی که بهت دادم خوش بگذرونی...وقتی برگشتم نمیخوام اینجا باشی گل دخترم...باشه؟!

با ذوق روی صورتم رو بوسید و لب زدم:
چشم بابایی جونم!

با ذوق روی صورتم رو بوسید و لب زدم: چشم بابایی جونم!

اوووه! هذه الصورة لا تتبع إرشادات المحتوى الخاصة بنا. لمتابعة النشر، يرجى إزالتها أو تحميل صورة أخرى.

🌀حانان🌀

پوست:سفید
چشم:عسلی
مو:قهوه ای
سن:۲٠ سال
حرفه و شخصیت:
توی کار احضار روح و سفر روح بوده.
آروم و باهوش و قدرت فرا انسانی داره!

♨️سوفیا♨️سعی کردم یه ترسناکشو پیدا کنم😁

اوووه! هذه الصورة لا تتبع إرشادات المحتوى الخاصة بنا. لمتابعة النشر، يرجى إزالتها أو تحميل صورة أخرى.

♨️سوفیا♨️
سعی کردم یه ترسناکشو پیدا کنم😁

🆚competition with the devil👹حيث تعيش القصص. اكتشف الآن