𝐄𝐩 19

519 120 7
                                    

_ یک ماه چقدر زود گذشت !!
همه با صدای بکهیون که تو ژست لــم داده داشت سخنرانی میکرد
برگشتن سمتش...
کریس با تعجب پرسید " چطور مگه؟"
سهون چش غره ای بهش رفت و یکم باسنشُ سمتش حرکت داد و با کشیدن دستش رو گردنش رو به همه گفت:
_خب اینطوری نگاش نکنین بچه رو ، اون از هممون آماده تر بود
بچه ها زدن زیر خنده و کریس تازه متوجه شد منظورشون از
تمرینات امادگی جسمانی بوده.
کریس_ خب الان من مقصرم که شما آماده نبودین؟
سهون لباشُ جلو داد و نوچی کرد :
_اصلــــــــا فقط ما یکم درد داریــــــــــــم
بکهیون تو جاش نشستُ بعد که دید این استایل داره اذیتش میکنه
دوباره رو شکم خوابید و با آب و تاب شروع کرد به توضیح دادن:
_فقط این نیست که ، لعنتی بهش فکر میکنم تمام بدنم مور مور
میشه( کف دستاشُ به بازوهاش کشید ) واقعا روزای مسابقات
استرس زا بود فکرکنم نصف عمرم به فاک رفت..
کوک با یه نفس عمیق رو بالشتی که کنار تهیونگ گذاشته بود
دراز کشید و طوریکه انگار دلش نمیخواد چیزیُ بگه ولی مجبوره گفت:
_هیچکدومتون به اندازه من استرس نداشتین!!
تاعو : موافقم
بکهیون : موافقم
تهیونگ که انگار چیزی یادش اومده با خنده ی کوتاهی شروع کرد
به تعریف کردنش:
_صحنه های بعد استرسش پیش من ، وقتی عین بچه های 2 ساله
گریه میکرد و میگفت که نباید میباختیم.. قیافش دیدنی بود!!
بکهیون خندید و بوسی برای این حجم از کیوتی کوک براش فرستاد.
سهون:
_ولی هیچ صحنه ای مثل خوردن توپ به صورت تاعو دیدنی نبود
تاعو با یاداوری اون صحنه چینی به بینیش داد:
_واقعا یه لحظه همه چی جلو چشام تاریک شد
تهیونگ بلند خندید و ضربه ای به شونه تاعو زد :
_لعنتی یجوری کولی بازی درمیاوردی که پارک چانیولم با دیدنت
کلی خندید ، همه تو کَفِش بودیم !!
اصلا دیگه بعدش مسابقه انقدر اهمیتی نداشت..
جونگ کوک و بکهیون از خنده ی زیاد ریسه میرفتن !!
بک_ خدا نکشتت تـــــِه وقتی یاد دعوایی که با داورِ کرده بودی
میوفتم دلم میخواد پاره شم.. بونگ پال میگفت پارک چانیول تو
عمرش که این همه مدت والیبالیست بوده همچین حرکتی نزده !!
تهیونگ مشکوک ابرویی بالا انداخت:
_چطوره که تو همش یادش میوفتی؟؟
خب پس منم باید بگم که گریه های اب دماغیت واقعا حال بهم زن بود !!
قیافش توهم رفت..
سهون با فشار دادن لباش از بک فاصله گرفت و رو زمین پهن شد و
صدای خنده ی باحالش باعث شد بچه هام بخنده بیوفتن و اخمای
بک توهم بره..
یکم بعد بچه ها هنوزم مشغول تعریف کردن اتفاقاتی که تو
مسابقات افتاد بودن که یهو کریس تو جاش ایستاد..
کوک: باز جنی شدی کریس؟
کریس سمت در رو نوک پاش قدم برداشت و گوششُ چسبوند بهش:
_جدا دارم صدای پاشونُ میشنوم!!
همتون قایم شین زووووود...
بکهیون با اخمای درهم از رو تخت پایین اومد و به همراه سهون به
زیر تخت رفتن:
_اوندفعه ام گفت صدای پا میاد ولی هیشکی نیومد ، ایندفعه اگه
دروغ گفته باشه کشتمش !! اصلا نباید میومدیم تو اتاق اونا
سهون دستشُ رو بینیش فشار داد:
_هیشششش
کوکی و تهیونگم زیر تخت کریس جابجا شدنُ کریس و تاعوام با
خاموش کردن لامپ پریدن رو تخت و اتاق تو سکوت فرو رفت.
زیاد طول نکشید که صدای بازشدن در به گوش هر6 تاشون رسید
نفسا حبس شد و صدای بونگ پال تو اتاق پخش شد:
_گفتم که خوابیدن چانیول فقط حس کردی
چانیول با اخرین نگاه مشکوکی که به اطرافش مینداخت سری تکون داد و عقب کشید..
وقتی در بسته شد بچه ها یه چند دقیقه ای صبرکردنُ بعد از زیر
تخت اومدن بیرون ، بکهیون با صدای ارومی یه "فاک یو" گفت و
خودشُ کنار تاعو رو تخت پهن کرد...
کریس تو جاش نیمخیز شد و پچ پچ کرد:
_شانس اوردیم فقط
تهیونگ : اره
جونگ کوک : هوف بدجوری گرخیدم لامصب این مربیه یجوره
عجیبی خوفناکه ...
سهون که زیاد به وقت تلف کردن اونم تو این تایم علاقه نداشت به بازوی بکهیون چندباری ضربه زد و با قیافه نچندان جالبی بهش
خیره شد:
_بیا بریم اتاقمون من حس خوبی ندارم به اینجا
بکهیون هم متقابلا سرشُ تکون داد و با گرفتن بازوی سهون به
تهیونگ و کوکم اشاره زد که دنبالشون بیان بیرون..
بکهیون اول درُ باز کرد و با چشم انداختن به دو طرف وقتی فهمید کسی اون بیرون نیست همراه سهون با عجله زدن بیرونُ سریع خودشونُ چپوندن داخل اتاقشون...
_هوووف واقعا نمیفهمم واس چی شبا میاد اینورا دور میزنه مثلا
امشب تایم ازادمون بود... لعنتی
بکهیون با نا امیدی و اعصاب داغون رو تخت دراز کشید چشماشُ
بست..
_من جدا فکرمیکنم که حالش بده مثلا شاید تخم درد داره که شبا
نمیتونه بخوابه برای همین میاد قبض روحمون کنه!
بکهیون پقی داد و کف دستشُ جلو دهنش گرفت:
_دهنت سهون با این تفکراتت

🏐 Volleyball Stars 🏐Where stories live. Discover now