𝐄𝐩 47

291 90 6
                                    

به محض ورود به اتاق کتشُ درآوردُ پرت کرد رو دسته ی مبل ، دکمه ی جلیقه ش رو باز کردُ با آزاد شدن از اون حصار تنگ نفس راحتی کشید..

به میز نزدیک شد و با دور زدنش روی صندلی لم داد ، با منشی سابقش که حالا دوباره به شرکت جدیدش ملحق شده بود تماس برقرار کرد و درخواست قهوه داد ..

وَ یکم بعد با کنجکاوی در رابطه با دیدن فضای اطراف شرکتش از بالا ، صندلیشُ چرخوندُ ایستاد ، از پنجره بیرونُ تماشا کرد ..

از خوب بودن جای شرکتِ کوچیک و مخفیش ، راضی سری تکون داد .

▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎

درُ آروم باز کرد و با دیدن منشی که داشت قهوه رو سمت اتاق جونگین میبرد ″پیس پیس″ آرومی کرد و با برگشتن نگاه زن روش یه دستشُ سمت بینیش برد و با دست دیگش اشاره زد تا بیاد سمتش ..

زن با لبخند ملیحی نزدیکش شد :
_آقای اوه اینجا چیکار میـ ..
_هیشش !!

سهون به محض بالا رفتن تن صدای زن هشدار داد و زمانیکه داشت کتشُ درمیاورد بهش آروم گفت:
_من میبرمش

زن ابرویی بالا انداخت و سینی قهوه رو به سهون داد .
_مرسی اینم بگیر

کتشُ تو بغل منشی پرت کرد و اروم سمت اتاق جونگین قدم برداشت ، در زد و بعد شنیدن صداش که گفت ″بیا تو″ دستگیره درُ پایین کشید و وارد اتاق شد ..

چشمای جونگین بدون هیچ نگاه اضافه ای به اطراف روش بود و انگار بودن سهون تو شرکت شوک کوچیکی بهش وارد کرده بود .

نگاش بعد دیدنش بسرعت رو لباسش که تاپ حلقه ای که نوک سینه ی هردو‌ ورشُ به نمایش گذاشته بود افتاد ، اخم غلیظی ابروهاشُ درهم کشید و با جلو اومدن سهون و گذاشتن سینی قهوه رو میزش با لحن
جدی ای گفت:
_با این وضع تا اینجا اومدی؟

سهون نگاه بی خبری به خودش گرفتُ به لباسش خیره شد:
_آره مگه مشکلی داره؟ با آژانس اومدم

از قصد برای بازی کردن با اعصاب مرد قسمت ″اومدن با آژانس″ رو خلاقانه به حرفاش اضافه کرد.

جونگین بلافاصله بعد شنیدن حرفای سهون از جاش بلند شد:
_مشکلی نداره؟ نمیپوشیدیش سنگینیش بیشتر بود !

به سهون نزدیک شد ، از دو طرف لباسش ، دقیقا جایی که نیپلای صورتی رنگش معلوم بودن گرفتُ پسرُ طرف خودش کشیدو با اینکارش نفس سهونُ بند آورد ، چشمای پسر مدام رو نقاط مختلف صورتش دو دو میزد و گیج شده نمیدونست رو کدوم قسمتش تمرکز کنه.

_اینکه بخوای با اعصابم بازی کنی اصلا خوشایند نیس بیبی اوه

سهون اصلا نمیفهمید جونگین داره چی میگه ، درمونده بود و نمیدونست دقیقا باید رو کدوم کارش تمرکز کنه ، لمس دستاش با بدنش ، دیدن
قیافه ی جذابش یا حرفاش با صدای بم و خشدارش .

🏐 Volleyball Stars 🏐Where stories live. Discover now