𝐄𝐩 46

314 89 13
                                    

زمانیکه درُ بازکرد و هلش داد سمت دیوار صدای بلندش باعث شد
پسر پشت سریش پلکاشُ محکم روهم فشار بده .. با شنیدن صدای قدمای بلندُ عصبی تهیونگ چشماشُ باز کردُ با بستن در بهش نزدیک شد :
_انقد خودتو اذیت نکن ته ، باورکن همش تقصیر تو نبود

تهیونگ با نگاهی که توش خشم شعله ور بود به پسر ناراحت و مظلومی که داشت نگاش میکرد چشم دوخت :
_اون گوشیِ لعنتی اگـ..

داشت ادامه میداد ، اما نزدیک شدن جونگ کوکُ در آغوش گرفتنش باعث شد تا نخواد صحبتشُ ادامه بده .

_دیگه خودتو اذیت نکن ، مطمئنم اگه چانیول اینجا بود هیچوقت سرزنشت نمیکرد ..

صدای خفه ی پسرک رو از فضای بین لبا و قفسه سینه اش شنیدُ دستای مشت شده کنار بدنش رو آروم بالا اورد و دور بدن جمع شدش توی بغل خودش محکم کرد .

کوک با حس دستای تهیونگ دورش ، بیشتر خودشُ بهش فشرد .
لبخند محو و بی صدایی رو لبای تهیونگ نشست ، سرش درست کنار گوش پسر خم شد ، آروم تو گوشش گفت:
_میخوای توم حل شی خواستنی؟

کوک از چیزی که زیر گوشش شنید کمی گردنشُ جمع کردُ نامحسوس لب پایینشُ بین دندونش گرفت و خیلی محو زمزمه کرد ″آره″

تهیونگ با نگاه مهربونی از بالا تماشاش کرد و دستاش لای موهای قهوه ایِ روشنش جاگرفتُ تار های ابریشمیشُ نوازش کرد و وقتی حس کرد دیگه نمی تونه تحمل کنه فشار ملایمی به سرش آورد تا بالا بگیرتش ، کوک همونطور که پسر بزرگتر میخواست نگاهشُ بالا کشید و زل زد تو چشمای خمارش .

ارتباط چشمیِ عمیقی بینشون بود و تهیونگ با گذاشتن لباش رو لبای کوک اونو شکست ، با دستاش موهای پشتش رو نوازش میکرد و لباشُ نرم مک میزد و از هیجان و هیاهوی درونش لذت میبرد .

خیلی آروم همونطور که مشغول بوسیدن کوک بود تکون کوچیکی تو جاش خوردُ پسر کوچکترُ مجبور کرد تا مسیر دلخواهش همراهیش کنه ، وقتی نزدیک مبل شد خم شدُ جونگ کوکم مجبور کرد تا باهاش پایین بیاد ..

_بشین رو پام

لحظه ای بوسه رو متوقف کرد و با فشردن کمرش زیر انگشتاش مجبورش کرد روی پاهاش بشینه ..

جونگ کوک عین بچه هایی که ترسیده باشن تو شوک حرکاتی که تهیونگ انجام میداد بود حتی زمانیکه که پاهاشُ بالا کشیدُ دور کمرش گره زد و مجبورش کرد برای کله پا نشدنش دست دور گردنش حلقه کنه .

_د .. داشتم میوفتادم
_نمیوفتادی

پسر بزرگتر با خونسردی توی چشماش گفت و جونگ کوک رو از این همه ریلکس بودن به چالش بزرگ مسلط بودن رو اعصابش دعوت کرد ، هرچند پسرک موفق نشد و با چشمایی که عصبانیت رو فریاد میزدن با لحن معترض آمیزی دوباره پافشاری کرد :
_ولی داشتم میوفتادم و اگه دستام نبودن کله پا میشدم ..

🏐 Volleyball Stars 🏐Where stories live. Discover now