𝐄𝐩 35

355 94 4
                                    

از درد لبش ناخوداگاه با هر حرکت جوری که انگار داره پاره میشه
چشماش تنگ میشدن و بیشتر خودشُ روی پسر بغل دستش لَش میکرد..
_ هـــی مَــن ( مرد ) جات خوبه ؟

تهیونگ با حرص خاصی لبشُ موقع مخاطب قرار دادن چان کج و
کوله کرد و مرد زخمی با خنده ای که محتاطانه روی لباش نقش بسته بود گفت :
_میشه تا رسیدن به اون مبل دهنتُ ببندی ؟ مثلا کتک خورده ام !
_تو داری منم بفاک میدی !

چانیول سری تکون داد و با شل کردن بالا تنش از روی بدن تهیونگ
خودشُ کنار کشید :
_اوکی لیتل بوی !

با تمسخر زیرلب گفت و چشمای پسر کوچکتر بسرعت گشاد شدن ، دستشُ مشت کرد و خواست چیزی بهش بگه اما تو ثانیه ی بعد پشیمون با نگاهش فقط نشستن مرد و دنبال کرد..

با لرزیدن موبایل تو جیب شلوارش تو جاش تکون ریزی خورد و با بیرون کشیدنش و دیدن اسم بان بان روش غیرارادی نگاش رو
چانیول نشست.

مرد از سنگینی نگاه پسر روبه روش ابرو بالا انداخت و با لحنی که فقط و فقط بوی هشدار میداد گفت :
_بهتره وقتی داری باهاش اختلاط میکنی بهش بگی که یا از
خونه ی اون پسر بزنه بیرون یا جایی باشه که حرفاتونُ نشنوه .. چه بهتر که اصلا راجب اتفاق امشب حرفی به بوی فرند فضولت نزنی !

تهیونگ با شنیدن کلمه فضول که پارک خبیثانه به بوی فرندش
چسبونده بود اخمی کرد و با وصل کردن تماس سری تکون داد و از چان فاصله گرفتُ وارد اشپزخونه شد ...

_چـــرا جواب نمیدی ، کلی نگرانت شدم !
_ببخش رو سایلنت بود متوجه نشدم ، چیزی شده ؟
_اره بکهیون اصلا حالش خوب نیست ، تو بیداری ام مدام هزیون
میگه نمیدونم چیکارش کنم ، میترسم حالش بد شه ... پارک چانیول ، اون چی؟

_عا .. خب راستش

مکث کرد ، در واقع مکثش برای سرزنش کردن خودش بود که اون
حرف رو بی موقع از دهنش بیرون فرستاده...

_چیشده تهیونگ اتفاقی افتاده ؟

با شنیدن دوباره ی صدای جونگ کوک به خودش اومد و درحالیکه دستاشُ از استرس اتفاق بعدش ته جیبش فشار میداد با صدای
ارومی گفت:

_قبل اینکه بگم چیشده لطفا برو جایی که بکهیون نباشه ، نمیخوام حرفامونُ بشنوه !

پشت خط سکوت شد و تهیونگ میتونست حدس بزنه جونگ کوک
درحال نگاه کردن به اطرافشِ تا مطمئن شه خبری از بکهیون نیست.

_خیله خب حالا بگو ، نگران نباش از بک خیلی فاصله دارم

پسر بزرگتر نفسی گرفت و با بیرون کشیدن دستش از توی جیب
موبایل رو دست به دست کرد ..

_خب وقتی رسیدم پیش چانیول سرو صورتش خونی و زخمی بود دقیق نمیدونم چه بلایی سرش اومده ولی بدجوری کتک خورده بود میگفت دست و پاشُ بسته بودن و نمیتونسته فرار کنه.

🏐 Volleyball Stars 🏐Where stories live. Discover now