از درد لبش ناخوداگاه با هر حرکت جوری که انگار داره پاره میشه
چشماش تنگ میشدن و بیشتر خودشُ روی پسر بغل دستش لَش میکرد..
_ هـــی مَــن ( مرد ) جات خوبه ؟تهیونگ با حرص خاصی لبشُ موقع مخاطب قرار دادن چان کج و
کوله کرد و مرد زخمی با خنده ای که محتاطانه روی لباش نقش بسته بود گفت :
_میشه تا رسیدن به اون مبل دهنتُ ببندی ؟ مثلا کتک خورده ام !
_تو داری منم بفاک میدی !چانیول سری تکون داد و با شل کردن بالا تنش از روی بدن تهیونگ
خودشُ کنار کشید :
_اوکی لیتل بوی !با تمسخر زیرلب گفت و چشمای پسر کوچکتر بسرعت گشاد شدن ، دستشُ مشت کرد و خواست چیزی بهش بگه اما تو ثانیه ی بعد پشیمون با نگاهش فقط نشستن مرد و دنبال کرد..
با لرزیدن موبایل تو جیب شلوارش تو جاش تکون ریزی خورد و با بیرون کشیدنش و دیدن اسم بان بان روش غیرارادی نگاش رو
چانیول نشست.مرد از سنگینی نگاه پسر روبه روش ابرو بالا انداخت و با لحنی که فقط و فقط بوی هشدار میداد گفت :
_بهتره وقتی داری باهاش اختلاط میکنی بهش بگی که یا از
خونه ی اون پسر بزنه بیرون یا جایی باشه که حرفاتونُ نشنوه .. چه بهتر که اصلا راجب اتفاق امشب حرفی به بوی فرند فضولت نزنی !تهیونگ با شنیدن کلمه فضول که پارک خبیثانه به بوی فرندش
چسبونده بود اخمی کرد و با وصل کردن تماس سری تکون داد و از چان فاصله گرفتُ وارد اشپزخونه شد ..._چـــرا جواب نمیدی ، کلی نگرانت شدم !
_ببخش رو سایلنت بود متوجه نشدم ، چیزی شده ؟
_اره بکهیون اصلا حالش خوب نیست ، تو بیداری ام مدام هزیون
میگه نمیدونم چیکارش کنم ، میترسم حالش بد شه ... پارک چانیول ، اون چی؟_عا .. خب راستش
مکث کرد ، در واقع مکثش برای سرزنش کردن خودش بود که اون
حرف رو بی موقع از دهنش بیرون فرستاده..._چیشده تهیونگ اتفاقی افتاده ؟
با شنیدن دوباره ی صدای جونگ کوک به خودش اومد و درحالیکه دستاشُ از استرس اتفاق بعدش ته جیبش فشار میداد با صدای
ارومی گفت:_قبل اینکه بگم چیشده لطفا برو جایی که بکهیون نباشه ، نمیخوام حرفامونُ بشنوه !
پشت خط سکوت شد و تهیونگ میتونست حدس بزنه جونگ کوک
درحال نگاه کردن به اطرافشِ تا مطمئن شه خبری از بکهیون نیست._خیله خب حالا بگو ، نگران نباش از بک خیلی فاصله دارم
پسر بزرگتر نفسی گرفت و با بیرون کشیدن دستش از توی جیب
موبایل رو دست به دست کرد .._خب وقتی رسیدم پیش چانیول سرو صورتش خونی و زخمی بود دقیق نمیدونم چه بلایی سرش اومده ولی بدجوری کتک خورده بود میگفت دست و پاشُ بسته بودن و نمیتونسته فرار کنه.
YOU ARE READING
🏐 Volleyball Stars 🏐
RomanceCOMPLETED بکهیون پسری که تو یه خانواده ی ثروتمند بزرگ شده و همه تفریحش پست گذاشتن توی فضای مجازیِ ، تا اینکه دایی چانیولش با موهای صورتی وارد زندگیش میشه... اون پاپیِ کیوت نمیذاره عروسی چان ختم بخیر شه و ازش میخواد باهاش قرار بذاره ... از طرفی ویکوک...