𝐄𝐩 50 End Part

486 103 22
                                    

_کارت هنوز تموم نشده؟
با صدای بکهیون سرش بالا اومد و دید که چطور لم داده رو مبل ، یه
نگاه به کل برگه ها انداختُ دوباره به پسر کوچکتر که هنوزم مشغول دید زدنش بود خیره شد:
_خیلی نمونده خسته شدی؟
_اره حوصلمم سررفته اگه اینجا خوابم برد خودت باید تا خونه کولم کنی ..
_چه صریح

تعجب چانیول با لبخند کمرنگ رو لباش رو با اخرین نگاش از نظر گذروند و با پشت کردن به مرد کونشُ بجای صورتش هدفی برای گمراه کردن چشماش انتخاب کرد.
حقیقتاً با اینکارش گزینه ی دیگه ای جز رفتن برای انتخاب مرد نذاشت ، چان تصمیم گرفت بقیه کارهاشُ تو خونه انجام بده پس با جمع کردن برگه ها و گذاشتنشون تو پوشه از جاش بلند شد و سمت مبل قدم برداشت:
_تنهایی برم خونه؟

با جواب نگرفتن از پسر لبه ی مبل نشست و با گذاشتن پوشه رو میز نگاه عمیقی بهش انداخت اینکه گردن سفیدش بی‌رحمانه‌ خودنمایی میکرد باعث شد تا سرشُ به اون سمت متمایل کنه و بوسه ای روش بذاره و همزمان لرز ریزی که پسرک زیر بدنش رفت و حس کنه .
_پس خودتُ زدی به خواب
بوی شیطنت توی لحن چانیول باعث شد اخم به پیشونیش بیاد:
_داری رو نقطه ی حساس بدنم حرکت میزنی میخوای واکنش نشون ندم؟
چان از رفتار تخس بکهیون خندید و گونشُ بوسید:
_پس میخوای کولی بگیری!
طوری که انگار میدونست باید اینکار و انجام بده گفت و به نیمرخ صورتش چشم دوخت.
_نخیر نمیخواد خودم میام
از روی مبل بلند شد و بی توجه به مرد از اتاق کار سالن زد بیرون.

♧▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎♤

خمیازه بیصدایی کشید و داشت دوباره روی کارش تمرکز میکرد که با صدای قیژ در نگاش با کنجکاوی برگشت اون سمت ، بکهیون با چشمای خمار کنار در ایستاده بود و نگاش میکرد ..
یکم چشماش گرد شد و رو صندلی سمتش چرخید:
_چرا نخوابیدی؟ تا یکم پیش که پیشت بودم!!
_تنهایی خوابم نمیبره ..
_ولی من باید کارامو تموم کنم بکهیون!
_.. باشه کارتو بکن
بک با آه کوتاهی جلوتر‌ اومد و بهش که سخت مشغول رسیدگی به کاراش بود خیره شد ، اونقدر که با نگرفتن هیچ توجهی بیشتر بهش نزدیک شد و با گرفتن دستاشُ بالا بردنش ،کون قشنگشُ رو پاش جا داد ، بعد خیلی نرم سرشُ رو شونه ش گذاشتُ مسیر دستاشُ با پایین آوردن بسمت کمرش هدایت کرد .
_ایگو
چانیول تونست تنها اون کلمه رو با نرمی به همراه یه خنده ی کوتاه به زبون بیاره و کمرشُ مالش بده ..
_نمیدونستم یه همچین موجود کیوتی تو خونم دارم ..
_حالا .. بدون
صدای تغییر کرده بکهیون که بخاطر بودن حجم لپش رو شونه ش و‌ قلوه شدن لباش بود حتی بیشتر از قبل کیوت ترش میکرد و مرد به این خاطر حتی خواست که بیشتر اونو بخودش بچسبونه.
_همینجا بی سرو صدا میخوابم تو به کارت برس ددی
_وروجک
زیرلب گفت و مجبور شد بخاطر حجم فسقلی تو بغلش برگه هارو بالا بیاره و بخونه ، حتی جاهایی که باید چیزی رو یادداشت میکرد و مجبور بود خم بشه تا انجامش بده بکهیون درکمال ناباوری با سفت کردن دستاش دور گردنش بیشتر خودشُ تو بغلش جمع میکرد تا راحتتر بتونه بکاراش برسه.

🏐 Volleyball Stars 🏐Where stories live. Discover now