𝐄𝐩 12

671 168 4
                                    

❄🍭

از رو صندلی بلند شد و لبه های کتشُ به عقب فرستاد و دستاشُ
به جیبش هدایت کرد قدم های منظم و بلندش پارکتای اتاق و
طی کردنُ بعد از بیرون اومدن به چشماش دید کلی به همه جای
فضای استخر و داد.
چانیول سمت بکهیون که کلافه لبه استخر پا میچرخوند و حسابی
کیوت شده بود قدم برداشت و پرید توی اب و توجهشُ جلب
کرد.
بسمتش حرکت کرد و وقتی نگاه سرکشُ یکی درمیونشُ رو خودش دید درست تو یک قدمیش ایستاد:
_چرا تمرین نمیکنی؟؟
با بدجنسی تمام ازش پرسید درصورتیکه خودش به مربی اموزشیش گفته بود که اونو فاکتور بگیرن و اموزششُ بخودش بسپارن..
تو صورت بکهیون میتونست یه سردرگمی و تردیدِ واضحُ ببینه ،
اما میخواست اینو از دهن خودش بشنوه
_خب مربی نیس که بهم اموزش بده همه مشغولا و اصلنم نمیخوام تو بهم اموزش بدی!
جمله اخر و گفت تا به چانیول بفهمونه هیچ علاقه ای به دوباره نادیده گرفته شدن نداره.
چانیول اون یک قدم فاصله رو پرکرد و دستاشُ زیر پاها و بالاتنش گرفت و بحالت درازکش رو اب نگهشداشت.
_اوه...اوههه
تنها واکنش بکهیون اون دوتا کلمه و گرد کردن چشماش بود...
چانیول یکم سرشُ عقب کشید و با خنده بهش گفت که دست و
پاهاشُ حرکت بده...
بکهیون با تخسی برای عقب کشیدن از رو دستای چانیول کمی
دست و پا زد و با تخسی گفت:
_نمیخوام ، ولم کن ایشش
چانیول با انرژی بیشتری نگهداشتشُ به همون اندازه ام بکهیون
برای آزاد شدن دست و پا میزد و چانیولُ خیس میکرد..
بعداز چند دقیقه کلنجار رفتن با اون بچه عصبانی یهو ولش کرد
که نگاه چندتا از بچه ها بهشون افتاد..
بکهیون نفس زنان از اب کشید بیرونُ موهاش و فرستاد عقب و
نگاه غضب الودی به اون جونور مردم آزار انداخت نمیدونست
چه مرگشه ولی تهش گیر میشد رو خودش ، خواست چیزی بهش
بگه که با تغییر صورت چانیول و کش اومدن گونه هاش چشمای
گرد شدش بهش اجازه نداد حرکت کنه..
چان از فرصت استفاده کرد و بهش نزدیک شد ، دوتا پاشُ گرفت
چون میدونست دستاش کنار سکوی استخره و ناخوداگاهش کمکش میکنه نیوفته کشیدش بالا ..
همین شد و بکهیون از تعداد شوکایی که بهش تحمیل میشد
تقریبا داشت دیوونه میشد.
با باز شدن پاهاش و جاگرفتن پایین تنه چانیول بینش تند و
غیرارادی گفت:
_هی هی هی داری چیکار می..
_هیششش
چانیول با صورتی که شیطنت ازش میبارید بهش جفت شد:
_اینجا همه فکرمیکنن دارم بهت تمرین میدم ، پس من حتی میتونم بکنمت و هیچکس متوجه نشه ، بهتره با مربیت هماهنگ
باشی بیون بکهیون...
نگاه بکهیون به محض شنیدن اون حرفا از دهن اون دراز مو
صورتی جدی شد و با بالا انداختن ابروش دستاشُ یهویی دور
گردنش انداخت و با چهره ی مظلوم نما گفت:
_اوه مربی میشه محکمتر نگهم داشته باشی؟!
چشمای خشک شده و متعجب چانیول بعد از شنیدن صدای
خنده چندتا از بچه ها رنگ عصبانیت به خودش گرفت و بکهیونُ
از خودش جدا کرد و لعنتی زیر لب گفت و وقتی نگاش بالا اومد
جونگینُ دید که داره با نیشخند نگاش میکنه..
سریع اومد بالا و پیش جونگین توقف کرد:
_چه مرگته ؟!
دستای جونگین خیلی اروم بالا اومد و رو قفسه سینش قفل شد:
_باختی چانیول!
چانیول با حرص نگاش کرد:
_ببینم خودت چیکار میکنی!
جونگین نگاه حق به جانبی به خودش گرفت و به سمتش برگشت:
_منظورت چیه؟!
لبخند یه وری رو لبای چان نشست:
_منظورم به همون سفیده اس که چشاتو گرفته!
_خب که چی؟
چانیول از لحن خشک جونگین متحیر شد و البته کمی ام بهش
برخورد:
_بدرک هرکاری میخوای بکن!
با عصبانیت گفت و از کنارش رد شد.
جونگین پوفی کشید باز بد برخورد کرده بود و میدونست بعد
مدتها این رفتار کمی زننده اس و باید کلی عذرخواهی کنه.
نگاش که به سهون افتاد درست نگاهی بود که سهون بعد چند
لحظه متوجه اش شده بود و حالا بعد از تمرینی که تمومش کرده
بود چشماش تماما هدفش گرفته بود.
افکار خبیثانه ای از ذهنش رد شد و پررنگ ترینش چیزی بود که
بیشتر از همه به مزاجش خوش اومد.
خودشُ تو اب جلو کشید و لبه استخر چندباری تلاش کرد تا
خودشُ بکشه بالا ولی موفق نشد زمانیکه سرشُ بالا گرفت نگاه
کنجکاو و ابروی بالا رفته اون مرد شیک پوشُ دید ، نمیتونست
منکر جذابیتش بشه هرچی که بود اون فکرمیکرد قابلیت اینو
داره که یجا کلی دخترُ بفاک بده.
سرشُ کمی کج کرد تا بامزه تر بنظر بیاد ، با لوندی که میدونست
میتونه جلب توجه کنه لباشو جلو داد و لب زد:
_ help me

🏐 Volleyball Stars 🏐Where stories live. Discover now