𝐄𝐩 13

716 164 3
                                    

یک ساعت بعد با تموم شدن تایم شنا همه بچه ها از اب اومدن
بیرون و سمت رخکن قدم برداشتن...
صدای شوخی ها و خنده هاشون کل راه سالنُ گرفته بود و پخش
میشد چانیول با کج کردن راهش سمت اتاق استراحت به تهیونگ
خبر داد که تایم تموم شده و باید برن دوش بگیرن و برگردن.
بکهیون با خستگی زیاد ناشی از پا زدن رو صندلی نشست و نفس
خسته ای کشید ، چشم چرخوند تا جونگ کوکُ پیدا کنه ولی هرچی بیشتر تلاش میکرد کمتر به نتیجه میرسید...
_بچه ها کسی نمیدونه جونگ کوک کجاست از وسطای تمرین دیگه
ندیدمش...
تاعو یهو گفت:
_اره با تهیونگ رفتن یجایی!
بعد که انگار فهمید چه سوتی داده لب پایینشُ گاز گرفت و با یه
نگاه خطاکارانه برگشت سمت کریس که داشت با چشم غره نگاش
میکرد و لب زد:
_میانـــه
کریس نگاهشُ جمع و جور کرد و برگشت تا حولشُ برداره
تاعو به بکهیون که هنوزم داشت کنجکاوانه نگاش میکرد لبخند شلی تحویل داد و با پیداکردن حوله از جواب دادن طفره رفت.
بکهیون لبی کج کرد و نشسته مشغول ور رفتن با زیپ ساکش شد.

چند دقیقه بعد با صدای مردی که داشت بهشون توضیح میداد
محل استحمام از کدوم طرفه باهاش همراه شدن و با رسیدن به اون مکان خوشبو بزرگ هرکدوم وارد یکی از حمام ها شدن...
بکهیون بی خیال لبی کج کرد و بدون توجه به اینکه کسی داخل
حمامی که انتخاب میکنه باشه اولین دری که دید و باز کرد و
زمانیکه چشماش بالا اومد به یه جفت چشم گرد شده و دستی که
سعی داشت سرشُ خوب بشوره برخورد...
_لعنتی این در مگه خرابه!!
چانیول عصبانی توی فضای بخار گرفته داد زد و دستشُ جلو پایین تنش گرفت...
_ عو...عـــــــوو
بکهیون با دستایی که جلوی خودش گارد گرفته بود اون دوتا کلمه
رو خیلی غیرارادی گفت ، داشت پیش خودش فکرمیکرد دیک بزرگ اون دراز واقعا یه هیولاستُ از اینکه همچین اسمی رو براش
انتخاب کرده پشیمون نیست!!
اخمای رو پیشونی چانیول بیشتر شد و حق بجانب با چشم به بیرون اشاره کرد:
_نمیخوای بری بیرون؟؟
بکهیون یکم تو جاش ایستاد و با فهمیدن اینکه الان اون دراز داره
بهش تیکه میپرونه پشت چشمی نازک کرد و برگشت سمت در:
_معلومه که میـــــــرم
با حرص زمزمه کرد و با اولین قدمی که برداشت پیش خودش فکر کرد که چه گناهی تو دنیای قبل از زندگانیش مرتکب شده که
همچین بلایی باید سرش بیاد...
این افکار زمانی تو سرش شکل گرفتن که پاش رو کف زیر پاش
سرخورد و از پشت با سر منتظر سقوط شد چون بعید میدونست
اون خبیث دراز بخواد کمکش کنه ، مطمئن بود چان ترجیح میده
بمیره تا زنده باشه و عذابش بده !!
وقتی زیر دوتا بازوش گرفته شد و مطمئن شد که نمیمیره اروم یکی از پلکاشُ بازکرد و از پایین به صورت چانیول که بالاش بود خیره شد
_هــــــی داری چیکار میکنی؟؟
چانیول با لحن کلافه ای اعتراض کرد و به سمت بالا هدایتش کرد
بکهیون با نفسی که گرفت اعتماد به نفسشُ یجا جمع کرد و بهش
توپید:
_مگه کوری ؟؟ نمیبینی که پام لیز خورد؟ نزدیک بود بمیرم!!
لب بالای چانیول خیلی بی حس به یه سمت کج شد:
_خب باید بگم که خیلی خوشحال میشدم اگه این اتفاق برات
میوفتاد البته زمانیکه تو اتاقک حموم من نبودی !!
بکهیون حس میکرد یکهو دمای بدنش رفته بالا اون عوضی داشت
رسما میگفت که حتی مردنتم برام بی اهمیته.
هوووف دلش میخواست همین الان موهاشُ از ریشه دربیاره...
این خواسته ای بود که تنها تو ذهنش نقش بسته بود ولی
نمیدونست چرا لحظه ی بعد این اتفاق شکل گرفته و اون داشت به
صدای داد چانیول گوش میداد...
_عــــای لعنتـــــی ول کن موهامو
حرص بک چندبرابر شد و با صدایی که از عصبانیت کلفت شده بود گفت:
_ول نمیکنم...حقـــته
چانیول واقعا هیچ ایده ای از اینکه اون لنتی داره چه بلایی سر
موهاش میاره نداشت فقط میدونست که جای تک تک ریشه هاش
داره میسوزه تنها کاری که تونست انجام بده این بود که دست
راستشُ به پهلوش برسونه ازش یه نیشگون محکم بگیره جوریکه
حسابی درد و مثل خودش از ته ته اعماقش حس کنه...
لحظه ی بعد با داد کوتاهی دستاش از موهای چانیول کنده شد ،
کف حموم نشست و دستشُ مدام رو جای قرمز شده میکشید..
چانیول مسخ شده فقط به صحنه رو به روش خیره بود و
لحظه ای که صدای هق هق بکهیون بالا گرفت تصمیم گرفت حداقل درُ قفل کنه ، کنارش زانو زد و سرشُ خم کرد تا بتونه صورتشُ ببینه:
_هی بچه خیلی دردت گرفت ؟؟
صورت خیس از اشک بکهیون بالا اومد و با بغضی که چانیول قسم میخورد که میتونست حسش کنه بهش خیره شد:
_ببین ببین چیکار کردی؟؟ نامرد من اینجوری اذیتت کردم؟؟
بکهیون تند تند داشت اعتراض میکرد و پهلوی ملتهب شدشُ نشونِ چانیول داد...
نگاه چانیول بزور از رو صورتش کنده شد و به سمت پهلوش چرخید راست میگفت خیلی بد پوستشُ گرفته بود...
تک سرفه ای کرد و با گرفتن حوله از دستش ، بالا کشیدش ، به
صورتش نگاه نمیکرد واقعا نمیخواست باهاش چشم تو چشم شه.
_برو زیر اب گرم جاشُ ماساژ بده
بکهیون با نگاه مظلوم و خیره بهش رفت زیر دوشُ همونطور که
نگاش میکرد جای پوست قرمز شدشُ اروم مالید...
اصلا نمیخواست منحرف باشه ولی اون باسن گرد و کمر باریک با
ماهیچه های ساخته شده ی بالا تنشُ میشد کسی ببینه و مغزش
انحراف پیدا نکنه؟؟
با پیچیده شدن حوله دور کمر چانیول به خودش اومد و با
برگشتنش یه نگاه به خودش انداخت که یه وقت لخت مادرزاد
نباشه ، داشت کم کم به خودشم شک میکرد...
_اگه کارت تموم شده بیا اینطرف که من سرمو بشورم
_اوه ارهه
بکهیون هول شده کلمات و همینطور که کنار میکشید به زبون اورد

🏐 Volleyball Stars 🏐Where stories live. Discover now