𝐄𝐩 9

701 173 3
                                    

دم درباشگاه رسیدن و نگاه گرفته ای بهم انداختن...
تهیونگ دستشُ یه گوشه کشید و لباشُ محکم بوسید:
_تا تایم اخر باشگاه فکرنکنم بتونم بهت نزدیک شم
لبای جونگ اویزون شد و سرشُ رو سینه تهیونگ گذاشت...
_ از مربیمون بدم میاد
تهیونگ سرشُ به سختی پایین گرفت:
_ایگـــو پسرمون چه کیوت شده !!
جونگ ریز خندید و از بغلش بیرون اومد یبار دیگه لباشُ بوسید
_بریم تو؟؟
تهیونگ سری تکون داد و دستشُ محکم گرفت.
وارد باشگاه شدن و نگاهی به سالن انداختن با دیدن بچه ها
سریع سمت رخکن رفتن تا لباس ورزشیشونُ بپوشن....
تهیونگ شلوارکشُ برداشت و یه لحظه عجله کردن کافی بود که
با گیرکردن پاش به لبه ی شلوارک با کله بخوره زمین که شانس
باهاش یار بود و کمدای لباساشون به موقع به دادش رسید.
شوکه با چشمای گرد شده نگاش فقط به زمین بود..
_عجله نکن تهیونگا
سرشُ تند تند به جهات مختلف تکون داد و شلوارکُ پاش کرد:
_عا بریـــم ..
هر دو وارد سالن شدن با دیدن مربی بهش نزدیک شدن و ادای
احترام کردن...
چانیول سری تکون داد و به بازیکنا اشاره کرد:
_برین اونجا وایستین
هردو سر تکون دادن و سریع رفتن پیش تاعو و کریس !!
_چخبره اینجا؟؟
تاعو شونه ای بالا انداخت و دست بردُ لبه استین کوتاه تیشرت
ورزشیشُ بالا زد:
_نمیدونم امروز میخواد باهامون چیکار کنه !!
_بازوت چرا اینجوریه؟؟
همزمان با حرف جونگ سر کریس و تهیونگم چرخید
تاعو با لبخندی که نشون میداد مثلا داره خجالت میکشه دوباره
استینشُ پایین کشید:
_خــب
از قصد حرفشُ کشید و به چشمای کریس خیره شد و اخمشُ
ندید گرفت....
تهیونگ ابرویی بالا انداخت :
_با کسی هستی؟؟
تاعو دوباره لبخند زد و سرتکون داد.
" لبخندات رو اعصاباً لعنتی "
صدای اروم و عصبی کریس فقط به گوشِ تهیونگ رسیدُ باعث
شد نیم نگاه گرفته ای به دوستش بندازه و دست رو شونه اش
بذاره:
_هعـــی پسر اروم
تهیونگ زمزمه وار نزدیک صورتش گفت و طوریکه ضایع نباشه به
جونگ اشاره کرد تا تاعو رو از جو بوجود اومده بینشون دور کنه
کریس نگاش به دور شدن تاعو بود ، پوزخند زد:
_با اینکه بهش گفتم دوسشدارم ، با اینکه بخاطرش همه کار کردم
بازم میگه شبا تو بغل یکی دیگه اس... میخواد تحقیرم کنــه
دستش مشت شد و کنار پهلوش افتاد .
_چرا فراموشش نمیکنی کریس ، وقتی میبینی فایده ای نداره!!
نگاه کریس اروم اروم بالا اومد و مستقیم تو چشمای تهیونگ
خیره شد:
_مثل این میمونه که یکی بهت بگه جونگ و فراموش کن
اینکارو میکنی؟؟
تهیونگ واقعا حرفی نداشت و صدای مربی باعث شد بتونه از
کریس فاصله بگیره و ازین بابت شرمنده بود.
چانیول برگه هایی که جلو چشماش بودن رو تو دستش پایین اورد
و به بچه ها خیره شد:
_خب ، همه روی اون خطی که کشیده شده وایستن به ترتیب و پشت سرهم !!
رو اخر حرفش تاکید کرد تا اونا بسرعت مرتب شن
کریس خیلی بی حوصله اخر ردیفی که درست کرده بودن ایستاد
و به لباس بازیکن جلوییش خیره شد...
چانیول دست به سینه گوشه ی زمین خیلی با استایل ایستاد و با
نگاه جدیش بهشون نگاه مینداخت:
_آروم شروع کنین به دوئیدن
بچه ها "چشم" بلندی گفتن و به پاهاشون حرکت دادن.
چانیول نگاهی به عقب انداخت و با دیدن صندلیش پاهاشو
عقب کشید و روش نشست و به دوئیدن اونا چشم دوخت.
_اوه سهونُ بینشون نمیبینم!!
چانیول از خلسه ای که برای خودش درست کرده بود و با صدای
مارک شکسته بود بیرون اومد و بهش از نیمرخ صورتش نگاه انداخت :
_دلیلش موجه بود داماد عزیز !
مارک ابرویی بالا انداخت:
_از کی تا حالا با بازیکنات رفیق میشی!
جفت ابروهای چانیول بالا رفت:
_این فرق میکنه ، حال پسرت چطوره؟؟
اخمی بین ابروهای مارک جاخوش کرد:
_هیورین داره بزور تو دهنش غذا میچپونه
چانیول خنده ی ارومی کرد:
_فکرنکنم بتونم باهاش تو این سالن کنار بیام !
صورت مارک رنگ تعجب به خودش گرفت:
_ چرا چانیول؟؟ بخاطر اذیت کردناش میگی؟؟
چانیول انگشت اشارشُ تا صورت مارک بالا برد:
_دقیقا...!!
_باید بگم خیلی کینه ای هستی!
با صدای بکهیون سر هر دوتاشون به سمت راست چرخید.
دهن مارک بازموند..
چینی به چشمای چان افتاد و بکهیون پوزخندی زد.
بی توجه به هردوتاشون سمت بچه ها رفت و همراهشون شروع
کرد به دوئیدن!
_اوه...این بچه
دندوناشُ خیلی واضح روهم فشرد که حتی صداشُ مارکم شنید و
اروم اب دهنشُ قورت داد:
_چانیول به خودت مسلط باش
_اون لعنتی (نگاه خشمناکی به مارک انداخت) چطور میتونم به
خودم مسلط باشم؟؟
مارک بالاتنشُ عقب کشید و جوریکه به چانیول بفهمونه گفت:
_فکرکنم دستیارت کارم داره !! من میرم
و قبل ازینکه چش غره ی دیگه ای از طرف چانیول دریافت کنه
ازونجا دور شد.
تمام نگاه تیز شده ی چانیول به اون بچه ی لعنت شده بود ،
دستشُ مشت کرد و با صدای بلند گفت:
_تندتر بدوئین
بچه ها نیم نگاه سریعی به مربیشون انداختن و سرعتشونُ بیشتر
کردن...
.....

🏐 Volleyball Stars 🏐Where stories live. Discover now