♻️ •S 2: Chapter 49•♻️

Start from the beginning
                                    

-ساری... نفهمیدم چی شد!

چانیول با یه چهره بی حس بهش خیره شد و چندباری فقط پلک زد.

-اونی که میگه ساری تویی و اونی که باید بازوی وامونده اش رو قطع کنه منم... پس به نظرت باید ببخشمت!؟

لبهای بکهیون خط شدن و بعد اخم کرد.

-نکنه دوباره رفتی تو فاز اینجام بکهیونی شد اونجام بکهیونی شد؟ اگه اینجوریه لبها و خیلی نواحی دیگه اتم بکهیونیه! برو قطعشون کن خیال جفتمون رو راحت کن!!!

تند تند و حرصی گفت و باعث شد چانیول با یه حالتی که انگار قصد دراوردن تخم چشمهاش رو داره هجوم بیاره سمتش ولی قبل از اینکه بکهیون بخواد جاخالی بده شنیدن اسمش باعث شد پسر افسار پاره کرده جلوش متوقف بشه.

-پارک چانیول...

دوتاشون برگشتن و به پسر مو بلوند جلوشون که با یه نیشخند بهشون زل زده بود خیره شدن. بکهیون هیچ ایده ای نداشت این روانی عجیب غریب که از بینی و حتی ابروهاش حلقه اویزون کرده بود کیه ولی یه حسی بهش میگفت یکی از اون همون زنجیری هاییه که یه نقشی تو برپایی این دیوونه خونه دارن.

چانیول بدون حرف خاصی با پسر جلوش دست داد و بعد عقب اومد.

-برنامه امروز چیه؟

-یه کم دیگه جمع شیم میگم...این بچه کیه با خودت اوردی؟

پسره بعد یه نیم نگاه به بکهیونی که به شدت حالت تهاجمی گرفته بود پرسید و باعث شد بکهیون درست مثل یه گربه ای که یکی دمش رو لگد کرده بپره هوا.

-بچه؟ بچه؟ به من گفت بچه؟ من بچه ام یا شما مغز فندقی های مشنگ؟ حداقل من در حال فنا کردن زندگی خودم...

حرفش نیمه تموم موند چون چانیول خیلی خونسرد دست بزرگش رو روی دهنش گذاشت و خفه اش کرد و بعد به سمت پسره چرخید.

-استاکرمه... داره از عشقم نابود میشه همه جا هم دنبالم میاد منم چون ادم خیر و دلسوزیم میذارم کنارم وایسه از نگاه کردن بهم و کلا حضورم لذت ببره!

پسر قد بلند با نیشخند توضیح داد و با هر جمله اش چشم های پاپی کنار دستش که داشت جون میکند دهنش رو ازاد کنه درشت و درشت تر شد.

-نگران نباش... خودم مواظبشم گند نزنه...

چانیول خطاب به پسره که یه کم شوکه به نظر میرسید گفت و پسر جوون گیج پلک زد و فقط تنهاشون گذاشت چون ظاهرا حتی دیوونه هام یه حد و مرزی داشتن و شوکه میشدن.

بکهیون بعد از تقریبا دو دقیقه جون کندن و دست زدن به روش هایی مثل کشیدن زبونش به کف دست چانیول یا سعی برای لگد انداختن به تخم هاش با لطف خود چانیول دهنش رو ازاد کرد و یه نفس عمیق گرفت.

-تو...پارک... چانیول... قول میدم... یه روز... روی قبرت... بشاشم...

چانیول با نیشخند بهش خیره شد و بعد یهو یه قدم بهش نزدیک شد.

😈°Karma Is a Bitch°😈 Where stories live. Discover now