😈 •S 1: Chapter 13•😈

3.7K 833 153
                                    

وقتی قدم های هیجان زده اش اون رو بالاخره به پشت حیاط مدرسه رسوندن همونجوری که چانیول توقعش رو داشت بکهیون اونجا بود...

اما اینبار تنها نبود و دو سه تا از نوچه هاش هم همراهش بود...چانیول با دیدن اون ها برای نزدیک شدن بهش مردد شد و قدمی به عقب برداشت اما نگاه بکهیون به سمتش چرخید و چانیول مجبور شد بی حرکت بشه...

به دنبال نگاه بکهیون نگاه نوچه هاش هم مسیر چانیول رو پیدا کرد و طوری که بهش زل زدن باعث شد چانیول معذب بشه...شاید بکهیون به خاطر وجود اونا دوباره باهاش بد رفتاری میکرد...این احتمال وجود داشت و اگه پیش میومد چانیول ازش ناراحت نمیشد...

میتونست درک کنه که دوستی بکهیون با اون میتونه به وجهه ای که بین اون پسرها داشت لطمه بزنه و مسلما هیچ کس از لوزر بودن خوشش نمیومد...

بنابراین سرش رو پایین انداخت و منتظر شد یه سری توهین و تحقیر به سمتش شلیک بشه .

-برید دنبال کارتون و تنهامون بذارید...

صدای بی حوصله بکهیون تو محوطه خالی پیچید و نگاه شوکه چانیول بالا اومد...باورش نمیشد بکهیون جلوی اون پسرها اعلام کرده که میخواد باهاش تنها باشه...

حس میکرد کره زمین داره برعکس میچرخه که نتیجه اش این اتفاق غیر قابل باور شده...و اتفاق بعدی ای که افتاد حتی شوکه ترش کرد. بچه های اکیپ بکهیون بدون اینکه متعجب بشن یا سوالی کنن شروع به حرکت کردن و از کنار چانیولی که رسما خشکش زده بود رد شدن و اون و بکهیون رو تنها گذاشتن.

نگاه گیج چانیول به سمت پسر کوچیکتر که لبه یکی از میزهای داغون پشت حیاط نشسته بود چرخید و بکهیون با حالت سوالی بهش خیره شد.

-چیزی شده؟

چانیول فقط اروم سری به نشونه نه تکون داد و با قدم های مردد رفت سمتش. میخواست ازش راجع به اون مهمونی بپرسه...اما نمیدونست چطوری حرفش رو پیش بکشه...

کنار میز روی زمین نشست و به روبرو خیره شد. پاهای بکهیون که کنارش بودن اروم اروم تکون میخوردن و گاه به گاه به برخورد کوچیکی که به میز پشت سر چانیول داشتن صدای تقی ایجاد میکردن که چانیول رو از جا میپروند.

-امروز برام خوراکی نیاوردی؟

بکهیون یه دفعه پرسید و چانیول سرش رو بالا اورد تا نگاهش کنه. عین احمق ها ظرف غذاش رو تو کلاس جا گذاشته بود...

لبخند کوچیک و معذبی زد.

-چرا...تو کلاسه...داشتم میومدم یادم رفت بیارمش...

بکهیون ابروهاش رو یه کم بالا داد و بعد سری به نشونه فهمیدن تکون داد. دوباره محوطه اطرافشون رو یه سکوت سطحی تا وقتی چانیول سوالش رو به زبون اورد گرفت.

😈°Karma Is a Bitch°😈 Where stories live. Discover now