😈 •S 1: Chapter 5•😈

4.3K 1K 310
                                    

وقتی بکهیون برای دومین بار توی اون روز وارد کوچه شون شد،آسمون مشکی رنگ بود.و خبری از وسایلشون توی کوچه نبود و وقتی با تردید زنگ خونه شون رو به صدا درآورد،کسی که در رو به روش باز کرد مادرش بود.چشم هاش سرخ بودن و موهاش به هم ریخته و با اینحال سعی میکرد که به پسرش لبخند بزنه.

-چی شد اوما؟..

بکهیون آروم زمزمه کرد و لب هاش رو داخل دهنش فرو برد. وقتی انگشت های سرد ولی مهربون مادرش لای موهاش فرو رفتن،حس کرد که دیگه سقف تحملش برای کنترل کردن بغضش رو توی اون روز از دست داده.

-از یکی از دوستام پول قرض کردم یه قسمتی از اجاره اش رو دادم...لبت خیلی میسوزه؟

مادرش با دلسوزی پرسید و بعد به آرومی لب ها و گونه ی لطیف بکهیون رو که جای انگشت های کلفت اون مرد روش مونده بودن نوازش کرد.بکهیون برای لحظه ای چشم هاش رو بست و گونه ش رو بیشتر به دست مادرش مالید.درست مثل یه پیشی لوس.

-الان دیگه نه...

با لبخند محوی که روی لب هاش نقش بسته بود زمزمه کرد و بعد نگاهش رو به مادرش دوخت.

-قول میدم یه روز این روزهارو جبران کنم...قول میدم...یه روز دیگه سختی نکشیم...

به آرومی زمزمه کرد و جوابش یه نوازش دیگه و لبخند گرم دیگه از جانب مادرش شد.

-میدونم پسرم..من بهت ایمان دارم.

-اوپــاااا!!!

با پیچیدن صدای جیغ مانند بکهی توی گوش هاش و بعد هم در کثری از ثانیه پرت شدنش توی بغلش،به آرومی خندید و اون رو توی بغلش بالا کشید.

-چرا نمیای تو اوپا؟ ما خونمونو پس گرفتیم مامانم یه شام خوشمزه پخته!

-حتی خوشمزه تر از رشته های من؟

-متاسفم اوپا...من تورو خیلی دوست دارم اما غذای مامان از رشته های تو خوشمزه تره...

بکهی با لحن لوسی گفت و بعد درحالی که لب هاش رو غنچه کرده بود صورتش رو توی گودی گردن بکهیون مخفی کرد. فقط چقدر بد که تصویرِ پاهای برهنه ش و نگاه وحشت زده ش توی کوچه ،از جلوی چشم های بکهیون کنار نمیرفت و مدام قلبش رو فشرده میکرد.درحالی که سعی میکرد لبخندش رو روی لب هاش حفظ کنه،کمر بکهی رو توی بغلش به آرومی نوازش کرد.

-اوپا از دست بکهی ناراحت شده؟

-نه عزیزم...اوپا سعی میکنه کاری کنه که از این به بعد به جای رشته،غذاهای مورد علاقه ت رو بخوری...

-چطوره از زودتر خوردن شام امشبمون شروع کنیم؟!

مادرشون با لبخند گفت و بعد از بکهیون و بکهی وارد خونه شد.بکهیون توی اون دنیا سه نفر رو داشت که از ته قلبش دوستشون داشت و به خاطر اون ها،آدم های دیگه رو هم تحمل میکرد.

😈°Karma Is a Bitch°😈 Where stories live. Discover now