♻️ •S 2: Chapter 46•♻️

4K 821 65
                                    

تقریبا دو ساعت گذشته بود و تو این مدت لوهان سخت تلاش کرده بود حواسش رو به کتابی بده که با خودش آورده بود تا توی مدت انتظارش، بخونه. اما فکر های مختلف، مدام هجوم میاوردن به ذهنش و خطی که روش بود رو گم میکرد. درسته که " ازت متنفرم بیون بکهیون " آخرین جمله ای که قبل خارج شدن از خونه به زبون آورده بود ، اما حالا حس مادری رو داشت که بچه اش رو به خاطر یه سفر کاری تنها گذاشته بود. بکهیون موفق میشد اون مدت تنهایی دووم بیاره؟ اون احمق نه آشپزی بلد بود، نه چیزی از تمیزکاری میدونست و تازه... جدیدا یه جوری شده بود... لوهان نمیدونست چجوری چون بکهیون هیچوقت درست حسابی نمیگفت چه مرگشه،اما میتونست اون هاله خاکستری رو دور دوستش حس کنه... شاید تنها گذاشتنش تو اون موقعیت کار درستی نبود... شاید باید برمیگشت؟ نه، نباید به وسواس فکریش پر و بال میداد...

-هی!

با پیچیدن اون صدای آشنا توی گوش هاش،سرش رو با تعجب به سمت شخصی که کنارش نشسته بود برگردوند و با چشم های گشاد شده به نیمرخ سهون خیره شد.

-سهونا.. تو از کجا.. صبر کن ببینم، بازم کار بکهیونه؟

لوهان با چشم های ریز شده پرسید و سهون درحالی که سرش رو به سمت پسر کنارش چرخونده بود، نیشخند زد.

-آره. بهم زنگ زد و گفت دوست پسرت الان تو فرودگاهه و اگه میخوای لحظات رمانتیک فرودگاهی رو از دست ندی بجنب...

لوهان چند بار تند تند پلک زد و نفس عمیق کشید تا توی چشم هاش اشک جمع نشه‌. حالا حتما باید بعد ترک کردن خونه، اون پسره ی عوضی همچین حرکت تاثیرگذاری انجام میداد؟

-ازش بدم میاد‌...

با بغض گفت و یه نفس عمیق دیگه کشید‌.

-مثل زوج هایی شدین که بعد به هم زدن محل زندگیشون رو از هم جدا کردن....

سهون همونطور که به نیمرخ لوهان خیره شده بود با نیشخند گفت و لوهان مشت کوچیکی به بازوش زد.

-خفه شو...

فحش خوردن معمولا چیز خوشایندی نبود، اما این دومین باری بود که سهون فحش دادن لوهان رو میدید و از همون بار اول براش تبدیل شده بود به یه فتیش و تازه اینبار خطاب به خودش بود و این باعث شد که نیشخندش حتی عمیق تر بشه. اولین بار بود که به خاطر فحش خوردن به خودش افتخار میکرد، چون حس میکرد لوهان بدون اینکه خودش بفهمه باهاش احساس راحتی بیشتری میکرد و اینکه حتی تونسته بود بهش فحش بده نشون میداد رابطه شون به مرحله جدیدی رسیده.

-نگرانش نباش، اون توله از پس خودش برمیاد. تازه ما که داریم نمیریم یه سیاره دیگه یا همچین چیزی، حواسمون بهش هست. مطمئنم خودش هر روز پا میشه میاد اونجا چتر میشه...

-نه لطفا راش نده تو، من سختی زیادی کشیدم تا اون رو از چشم مادربزرگم مخفی نگه دارم...

لوهان با لحنی که رنگ التماس گرفته بود گفت و سهون به خنده افتاد.

😈°Karma Is a Bitch°😈 Onde as histórias ganham vida. Descobre agora