همونطور که چشم های نیمه بازش رو با پشت دستش میمالید، وارد خونه شد و بعد به خاطر خمیازه گنده ای که اونقدر دهنش رو باز کرده بود که حس میکرد تا متلاشی شدن صورتش چیز زیادی
نمونده،برای چند ثانیه توی راهرو متوقف شد و بعد باز به راهش ادامه داد.
اماده بود تا بپره توی تخت گرم و نرمش و باسنش رو بگیره سمت کل دنیا و آدم هاش از جمله شخصی به اسم"پارک چانیول" و تا زمانی که آدم فضایی ها به زمین حمله کنن بخوابه ، اما بعضی رویاها همیشه درحد یه رویا باقی میمونن و به حقیقت نمیپیوندن مخصوصا اگه همخونه ای به اسم لوهان داشته باشی و خودت هم بیون بکهیون باشی.
در نتیجه وقتی بکهیون با مانعی که چندان هم دور از انتظارش نبود مواجه شد،فقط به دیوار کنارش تکیه داد و با چشم های خسته ش به صورت لوهان خیره شد و لب هاش رو جلو جلو برای پیشگیری از مصیبت های پیش رو اویزون کرد.
-دیشب خونه اون دوستت خوابیدی؟
لوهان با حالتی پرسید که بکهیون رو به شدت یاد مادرهایی که با یه پیشبند به کمر و دستکش توی دست هاشون بالاسر تشت کیمچی نشسته بودن مینداخت و درحالی که سعی میکرد جلوی بالارفتن لب هاش رو بگیره،پشت دستش رو روی بینیش کشید و یه خمیازه دیگه ول داد.
-کدوم دوستم؟ من دوست زیاد دارم...
-همون که شبایی که میندازمت بیرون میری خونه ش میخوابی و بعد با بوی گه برمیگردی...
-الان فکر میکنی اگه اسمش رو به زبون بیاری دهنت کثیف میشه؟!
یا تو هم بوی گه میگیری؟
بکهیون با پوزخند تمسخرآمیزی پرسید و لوهان چرخشی به مردمک هاش داد.
-حالا هرچی..اگه از اونجا اومدی قبل از قدم گذاشتن توی هرناحیه ای از خونه بپر توی حموم...
-چرا؟!
بکهیون صاف تو جاش ایستاد و با چشمهایی که دیگه از دست همخونه ایش رسما گشاد شده بودن پرسید و لوهان با حالتی که انگار داشت کیسه ی بازیافتی های شهرداری رو برانداز میکرد، سرتا پاشرو از نظر گذروند.
-چون اون دوستت کثیف ترین آدمیه که من توی عمرم دیدم و هرشبم یه پارتی کوفتی توی خونه ش برگذاره و هرکسی رو که میشناسه و نمیشناسه میاره توی خونه ش و معلوم نیست تو الان حامل چندنوع ویرووس و مرضی...فقط برو حموم بکهیون...وادارم نکن دوباره بندازمت تو کوچه...
لوهان با صدای آرومی گفت و لیسی به بستنی تمشک توی دستش زد و اون دقیقا همون لحظه ای بود که اون فکر شیطانی و سرنوشت ساز توی ایستگاه ایده های خانمان سوز مغز بکهیون از اتوبوس پیاده و مشغول رقصیدن وسط سرش شد.
درحالی که یه لبخند شیطانی هرلحظه بیشتر گوشه های لب هاش روبالا میبرد و با نگاه پلیدش به چشم های معصوم لوهان که هیچ ایده ای نداشت که توی مغز دوست دیوثش داره چی میگذره خیره شده بود،آروم آروم مشغول عقب رفتن شد.
YOU ARE READING
😈°Karma Is a Bitch°😈
Humorبکهیون نوجوون نمیدونست که هر عملی یه عکس العملی داره... شاید اگه میدونست وقتی چانیول 15 ساله با اون چشم های معصوم بهش ابراز علاقه میکرد بهش اسون میگرفت... شاید هیچوقت قلبش رو نمیشکست و به خاطر چاق و زشت بودنش مسخره اش نمیکرد...ولی بکهیون خبر نداشت...