♻️ •S 2: Chapter 34•♻️

4.1K 879 79
                                    

-وای لعنت پسر نمیدونی دختره چه هیکلی داشت... یعنی من که زیاد درگیر دخترها نیستم نمیتونستم ازش چشم بردارم...یه ماسک خیلی سکسی هم زده بود... بعد یهو از بین این همه ادم اومد جلوی میز ما...البته خب عجیبم نیست چون من خوش قیافم اما خب یه کم شوکه شدم... بعد یهو پاشو اورد بالا گذاشت رو شونه من... الان من هرچی توضیح بدم تو نمیفهمی چقدر این صحنه هات بود... میفهمی چقدر انعطاف داشت؟ وای از یادشم راست میکنم...

بکهیون تو اون لحظه نه اهمیتی به یکی دیگه از خاطرات تخمی استریپ کلاب رفتن دوست روانیش میداد و نه حتی اگه همین لحظه یه پسر استریپر با یه هیکل محشر جلوش ظاهر میشد و خودش رو بهش عرضه میکرد پلک میزد... الان بکهیون فقط یه فکر داشت اونم این بود که قبل از زندان افتادن به کدوم کارهای نکرده اش برسه و دیگه اینکه اگه عین تو فیلمها یکی از کلیه هاش رو بفروشه میتونه قبل از گیر افتادن از کره خارج بشه یا نه... روی میز کافه یه روزنامه با تیتر نحس جلوش پهن بود که خبر دزدیده شدن مهر وزیر خارجه چین روش داشت تقریبا جیغ بنفش میکشید و بکهیون تو یه حالتی بین بالا اوردن و جیش کردن از استرس داشت دست و پا میزد...یعنی واقعا تمام این اتفاقات نتیجه یه کم (مسلما خیلی بیشتر از یه کم اما نمیخواست بهش اعتراف کنه! ) بی شرف بودنش تو دوران بلوغ بود؟ چرا تو مدارش بهشون جای ریاضی و شیمی یاد نمیدادن زندگی تا چه حد میتونه تخمی باشه؟ چرا بهشون یاد نمیدادن با یه قدم غلط ممکنه چه حجم گسترده ای از گند زدن رو به بار بیارن؟ چرا و چرا جای یه مشت اراجیف بهشون روش های دلبری رو یاد نمیدادن تا بتونه دوباره چانیول رو عاشق خودش کنه و جلوی اینکه دوتاشون به خاک سیاه بشینن رو بگیره؟

-وای از سینه هاش نگفتم...

وقتی چرخید جیهو هنوزم داشت با شوق و ذوق راجب تجربه اش حرف میزد و اصلا متوجه نگاه بی حس بکهیون نبود.

-میگم جیهو... تو کسی رو داری غیر قانونی ادم رو از کره خارج کنه؟از اینا که میبرنت لب مرز ردت میکنن...

جیهو وسط حرفش یهو دست کشید و ابروهاش رو بالا برد.

-مگه اینجا کره شمالیه که میخوای غیر قانونی خارج شی؟

بکهیون یه اه عمیق کشید و دو دستی به موهاش چنگ انداخت.

-الان حتی تصور یه شمالی سرخوش بودن که داره سر زمین کشاورزی میکنه برام شیرین تره...

ناله وار گفت و سرش رو روی میز گذاشت.واقعا باورش نمیشد خودش رو تو همچین دردسری انداخته...

با حس دستی که لای موهاش رفت با فکر اینکه جیهو میخواد باز تو این شرایط گه به شوخی بهش ور بره سرش بالا اومد اما به جاش با ووسوکی روبرو شد که با لبخند روی صندلی کناریش نشسته بود و نگاش میکرد.

-چی شده؟ خوبی؟

بکهیون معذب لبخند زد.

-کی اومدی؟ فکر کردم کلاس داری...

😈°Karma Is a Bitch°😈 Where stories live. Discover now