♻️ •S 2: Chapter 14•♻️

4.4K 967 112
                                    

-اوه بالاخره اومدی؟

بکهیون با محض جا گرفتن باسن کیونگ روی صندلی و پشت میز تقریبا داد زد و باعث شد لوهان یه نگاه تقریبا ناراضی با حالت "چرا برای یه بارم که شده عین ادم زندگی نمیکنی؟ " بهش بکنه که البته به یه ناحیه خاص دوستش بود ...چون خب این نگاه ها دیگه تکراری شده بودن و اگه جواب میدادن الان بکهیون به جای اینکه جلوی بلیزش یه لکه هات چاکلت باشه باید عین یه نوزاد برق میزد و بوی خوش میداد...

کیونگ سو با یه حالت درمونده سر تکون داد و بعد دستش رو به سمت لوهان دراز کرد.

-دو کیونگ سو... از اشناییت خوشبختم... بکهیون زیاد یادت میکنه!!! یعنی در واقع یه بند یادت میکنه...خیلی دوستت داره...

با خنده گفت و بعد که متوجه نگاه منظور دار لوهان به دستش شد سریع دستش رو عقب برد و از توی کیفش یه بسته دستمال مرطوب دراورد و با دقت دستش رو باهاش تمیز کرد و بعد باز جلو اوردش.

از چشم های لوهان حالا داشت قلب بیرون میزد و صورت بکهیون حالتی شده بود که انگار میخواد به خاطر این خود شیرینی کیونگ روی میز بالا بیاره و بعد همون میز رو تو فرق سر کیونگ بکوبه.

-بک راجب شرایطت بهم گفته بود...

کیونگ با لبخند گفت و لوهان اینبار مشتاقانه دستش رو گرفت. نیشش از این حرفها کاملا باز شده بود و اصلا متوجه لحن منظور دار کیونگ و حالت مضطرب بکهیون نبود.

-واقعا؟ چی؟

بعد از اینکه با حالت پر احساسی که هیچوقت نصیب بکهیون نمیشد دست کیونگ رو فشرد پرسید و باعث شد دوستش با حرص چشماش رو تو کاسه بچرخونه و بعد یه چشم غره به کیونگ بره تا بهش بفهمونه نباید حرف چرتی از دهنش بیرون بیاد.

-چیز خاصی که نه... فقط اینکه یه کم رو تمیزی حساسی و اینا...

کیونگ با لحن معذبی خیلی سریع دروغ گفت چون اگه میخواست غرغر هایی رو که بکهیون راجب دوستش کرده الان براش ردیف کنه مطمئن بود که احتمالا توسط گوینده اون خبرها توی همین کافه چال میشه و خب کیونگ اصلا مایل به مرگ نبود...حداقل نه تا وقتی که از لحاظ تکنیکی هنوز باکره محسوب میشد و ارزوی خیلی چیزها به دلش بود!

لوهان لبخند کمرنگی از حرفش زد و سر تکون داد. اونقدرها باهوش و هفت خط نبود که بخواد چیزی رو حدس بزنه یا به دل بگیره...و البته حتی اگه بکهیون پشتش بد میگفت ته دلش بهش حق میداد.

-مرسی که درک میکنی...

با لحنی که زیادی مظلوم بود گفت و کیونگ بعد یه نگاه مهربون به پسر روبروش خنده ای کرد.

-بیخیال...همه ماها حساسیت های عجیب خودمون رو داریم...مال تو زیادم بد نیست... واقعیت هم اینه که داریم تو یه دریا از میکروب شنا میکنیم...فقط بهشون عین تو توجه نشون نمیدیم...

😈°Karma Is a Bitch°😈 Where stories live. Discover now