♻️ •S 2: Chapter 55•♻️

4.7K 886 114
                                    

-هر خری هستی خودت برو...

بکهیون همینطور که عین یه جسد مومیایی شده لای پتوش ساندویچ شده بود با شنیدن صدای رو اعصاب زنگ در با درموندگی ناله کرد و بعد یه سوراخ کوچیک برای نفس کشیدن برای خودش فراهم کرد و دوباره چشم هاش رو با یه لبخند کمرنگ بست اما هنوز چند لحظه نگذشته بود که اینبار صدای زنگ گوشیش و در خونه با هم بلند شد و چشم های بکهیون بی اراده تا ته باز شدن. ظاهرا حتی اگه لوهانی هم تو زندگیش نبود که صبح ها با غر زدن از تخت بکشتش بیرون چون سیفون رو دیشب نکشیده بهرحال یکی پیدا میشد که روز تعطیل از تخت بکشتش بیرون.

با بغضی که خیلی جدی افتاده بود تو گلوش خودش رو از لای پتوی نرمش کشید بیرون و شلوارکش رو که داشت از پاش درمیومد و باعث شده بود یه ویوی خوشمزه از باسنش با شرت خرسیش برای در و دیوارهای اتاق فراهم بشه، بالا داد و این نهایت تلاشش برای معقول به نظر رسیدن برای باز کردن در بود! درنتیجه گذاشت رکابیش که رسما نود درجه چرخیده بود و به مضحک ترین حالت ممکن بدنش رو پوشونده بود به همون حالت بمونه.

با پشت دست پلکش رو ماساژ داد و در رو کفری باز کرد.

-هرکی هستی بهتره یه علت خوب...

و دهنش بسته شد و چشم هاش حتی باز تر شدن. پسر قد بلند روبروش با پوزخند سرتاپاش رو برانداز کرد و بکهیون معذب دستش رو کنار لبش کشید تا شاید از شدت داغون بودن ریختش کم کنه اما دیگه دیر بود.

-میخوام بگم صبح بخیر اما اگه زور بزنم هم نمیتونم تظاهر کنم با دیدن این...

چانیول جوری که انگار داره به چندش ترین چیز دنیا نگاه میکنه به کل هیکلش اشاره کرد.

-صبحم بخیر شده... پس میگم شروع روز جهنمی و گه تو هم مبارک بیون بکهیون...

پسر کوچیکتر فقط شوکه پلک زد و سعی کرد مغز بیحالش رو وادار به بررسی دلایلی که چانیول رو میتونسته تا جلوی در خونه اش بیاره بکنه اما نتیجه ای نگرفت.

-تو چرا...

-اوه یادت رفته بیبی؟

چانیول با لحن به ظاهر مهربونی گفت و برای زل زدن تو چشم هاش یه کم خم شد.

-امروز روز تجدید دیدار کردن با دوستاته... اومدم اختصاصی ببرمت...

رنگ بکهیون در کسری از ثانیه پرید. این اصلا و ابدا و هیچ جوره چیزی نبود که بخواد. نه علاقه ای به دوباره دیدن روانی هایی که دوره دبیرستان براشون نقش کول ترین ادم دنیا رو بازی میکرد داشت و نه اینکه میخواست تو همچین مراسم گهی چانیول کنارش باشه...اینکه اون پسر به شخصه تا اینجا اومده بود کاملا گواه بر این بود که قراره حسابی براش جهنم به پا کنه.

-ولی من نمیخوام بیام...

با درموندگی لب زد و چانیول خشک خندید.

😈°Karma Is a Bitch°😈 Where stories live. Discover now