-لعنت... بهت...بیون... بکهیون... تا... حالا... تو... عمرم... انقدر... راه... نرفته... بودم...
کیونگسو با صدایی که به خاطر نفس کشیدن های عمیقش همش قطع و وصل میشد گفت و چند قدم به درختی که بکهیون زیرش با یه حالت جسدوار دراز کشید بود نزدیک شد و بعد سریع روی چمن های نیمه خیسش ولو شد. اونقدری خسته بود که نخواد به خیس شدن شلوارش اهمیت بده و البته در شرایطی بود که خیس بودن پشت شلوارش قرار نبود مضحک بودن ظاهرش رو از حدی که بود بیشتر کنه.
-کل این دانشگاه اشغالی خراب شده که اومده این پشت؟
از گوشه چشم نگاهی به بکهیون که خیلی بی حس به اسمون خیره شده بود انداخت و پرسید و بکهیون بدون اینکه به سمتش ذره ای بچرخه به حرف اومد.
-میخوام بگم زیر همین درخت چالم کنن...
کیونگ بدون اینکه پلک بزنه چشم هاش رو چرخوند و به روبرو خیره شد. مجدادا خسته تر از این بود که بخواد به زوزه کشیدن های بک هم اهمیت بده.
-چرا؟
ولی بعد چند لحظه سکوت چون داشت حوصله اش سر میرفت پرسید و بکهیون بی هدف پلک زد و بعد اه کشید.
-بارون میشم و برمیگردم... اولین برف میشم و برمیگردم...به خدا التماس میکنم که حداقل این اجازه رو بهم بده...
بکهیون زیر لب مونوتن گفت و کیونگ دوباره پلک زد.
-داری بارم دراما بازی میکنی؟ نکنه میای این پشت یه جی میکشی؟
-باید برگردم...
بکهیون دوباره زیر لب گفت و کیونگ کلافه روی باسنش جا به جا شد.
-اگه انقدر میخوای بمیری چرا درگیر برگشتنی؟
-تا بتونم کون پارک چانیول رو پاره کنم!!!
بکهیون یه دفعه نعره زد و از جا پرید و باعث شد کیونگ که یکی از پاهاش رو روی شکم نرم دوستش جا داده بود تقریبا به عقب شوت بشه.
کیونگ با حرص تمام یه لگد به رون دوستش انداخت و خودش رو از روی زمین بالا کشید.
-چیکارت کرده باز؟ نکنه زیر همین درخت کرده توت؟
بکهیون با چشم های درشت شده چرخید سمتش.
-تو کی انقدر بی ادب شدی؟ ...فاک اون چیه رو صورتت؟
بکهیون بعد یه مکث کوتاه تیکه دوم جمله اش رو گفت و سریع به سمتش هجوم اورد و با چسبیدن چونه اش سرش رو به سمت خودش چرخوند تا بتونه یه ویوی خوب از گونه کیونگ سو پیدا کنه...چند لحظه سکوت و بعد بکهیون طوری از خنده منفجر شد که درست عین فیلم ها یه سری پرنده از روی درختهای اطرافشون به پرواز دراومدن.
-باورم نمیشه که یه بچه نیم وجبی اینجوری تو رو بیچ خودش کرده...حالا چرا پاکش نکردی؟ فشن جدیده نکنه؟ ملت رو گونه و لپ کونشون با ماژیک غورباغه و حیوون های مورد علاقه اشون رو میکشن؟
YOU ARE READING
😈°Karma Is a Bitch°😈
Humorبکهیون نوجوون نمیدونست که هر عملی یه عکس العملی داره... شاید اگه میدونست وقتی چانیول 15 ساله با اون چشم های معصوم بهش ابراز علاقه میکرد بهش اسون میگرفت... شاید هیچوقت قلبش رو نمیشکست و به خاطر چاق و زشت بودنش مسخره اش نمیکرد...ولی بکهیون خبر نداشت...