♻️ •S 2: Chapter 44•♻️

4K 831 111
                                    

هر کسی تو زندگیش حساسیت هایی داشت... مثلا کیونگ میدونست نقطه ضعف مادرش اینه که یکی غذایی رو که درست کرده نخوره یا بشقابش رو نصفه ول کنه...حساسیت پدرش این بود که رییسش جلوی بقیه توبیخش کنه و وقتی این اتفاق میوفتاد همه خانواده میدونستن که قراره تا هفته بعدی با یه اقای دو عصبانی سر و کله بزنن که فقط دنبال بهانه میگرده تا حرصش رو سرشون خالی کنه...

مدت زیادی نبود که با بکهیون دوست بود اما میدونست که مرکز حساسیت های اون پسر در حال حاضر موجودی به اسم پارک چانیوله...و خودش اونقدر حساسیت هاش زیاد بودن که یه وقتایی حس میکرد قراره بینشون خفه شه...

از اینکه بهش دستور بدن بدش میومد... از اینکه کمکش کنن هم بدش میومد و در ان واحد اگه کسی موقعی که نیازی داشت بهش پیشنهاد کمک نمیداد افسرده میشد... از اینکه مامانش هنوز سعی میکرد صبح ها تو کوله اش خوراکی بچپونه متنفر بود... از بی پولی هم متنفر بود...از کیک کشمشی بدش میومد چون بچه که بود یه بار شب بعد خوردنش مسواک نزده بود و دندون درد گرفته بود...از فیلم های کمدی هم زیاد خوشش نمیومد و یکی دیگه از چیزهایی که دو کیونگ سو ازش خوشش نمیومد منتظر موندن و سورپرایز شدن حالا به هر شکلی بود... دوست نداشت برای اینکه چیزی رو بفهمه یا اتفاق بیوفته انتظار بکشه و حالا جونگین این بلا رو سرش اورده بود و حتی با بی شرفی محض تمام طول مسیر هم حاضر نشده بود بهش بگه کجا دارن میرن...

اما وقتی توی یه جاده فرعی پیچیدن و کم کم از شهر تقریبا خارج شدن کیونگ دیگه حس کرد نمیتونه در سکوت این شکنجه رو تحمل کنه.

-کیم جونگین به نفعته همین الان بهم بگی داریم کجا میریم وگرنه خودم رو از ماشین پرت میکنم پایین و کاملا هم جدیم!!!

با لحنی که بی صبری و نگرانیش رو داشت داد میزد تند تند پشت هم گفت و بعد با دست هایی که زیر بغل زده بود به پسر کنارش که تمام مدت یه پوزخند خبیثانه و پر معنی روی لبهاش داشت میرقصید، خیره شد.

جونگین فقط برای اینکه یه نیشخند دیگه بهش بزنه چرخید سمتش و بعد شونه هاش رو بالا انداخت.

-باشه پرت کن!

چشم های کیونگ حالا گشادتر از لحظه قبلی شده بودن...ظاهرا جونگین هنوز جنبه های زیادی از شخصیتش رو نشون نداده بود و بی شرف بودن هم یکیشون بود.

یه نفس عمیق کشید و سعی کرد نذاره استرسی که داشت باعث میشد حتی جیشش بگیره روی صداش تاثیر بذاره.

-یا چرا انقدر بدجنس بازی درمیاری؟ از کی تا حالا انقدر عوضی شدی کیم جونگین؟

جونگین به قیافه اش حالت متفکری داد و چند ثانیه ای مکث کرد.

-هوووم بذار فکر کنم...

کیونگ سو فقط تونست چشم هاش رو بچرخونه و منتظر پسر پشت فرمون رو تماشا کنه.

😈°Karma Is a Bitch°😈 Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz