♻️ •S 2: Chapter 56•♻️

Start from the beginning
                                    

سوجین بدون توجهی به صورت اخمالوی بکهیون زمزمه کرد و از میز فاصله گرفت و بکهیون با اخم های تو هم چرخید و نگاهش رو به جمعی از دخترها که دور چانیول معرکه گرفته بودن داد. اینا همونایی بودن که یه زمانی کنار خودش اون پسر رو مسخره میکردن و ازارش میدادن...چرا چانیول سر اونا هم داد نمیزد و بهشون اخم نمیکرد. چرا داشت اون لبخند زشتش رو خیلی راحت نثارشون میکرد؟

-هی پسر...

نگاهش بی حوصله چرخید و روی مرد جوونی که با لبخند خیره شده بود بهش نشست و بعد از چند لحظه تونست یکی از دوست های قدیمیش یا در واقع نوچه های قدیمیش رو توی صورت ادم روبروش پیدا کنه.تنها کسی از اکیپشون که جز خودش حماقت کرده بود و اومده بود تو این مسخره بازی ظاهرا ادم جلوش بود.

-کانگمین...

معذب لب زد و پسر بلندتر اومد جلو و محکم بغلش کرد.

-واو باورم نمیشه دارم باز میبینمت...تو یهو کلا از همه ما بریدی...

بکهیون اروم خندید و عقب رفت.

-خیلی بچه بودم...باید بزرگ میشدم...

کانگمین سری تکون داد و دستی به چونه اش کشید.

-ههمون بچه بودیم...اما ادم وقتی بچه اس نمیفهمه مشکل کارش کجاست...

-اوهوم ...

بکهیون ضعیف لب زد و سرش رو پایین انداخت ولی میتونست نگاه خیره دوستش رو روی صورتش حس کنه.

-چی شد که با چانیول وارد رابطه شدی...فکر میکردم ازش متنفری...

بکهیون یه نفس عمیق کشید و شونه بالا انداخت.

-تنفرم دلیل منطقی نداشت که بخواد موندگار بشه...

کانگمین خنده کوتاهی کرد و اروم سرش رو بالا پایین کرد.

-هیچ کدوممون دلیل منطقی نداشتیم...فقط تو زودتر به خودت اومدی...

بکهیون واقعا حرفی برای زدن نداشت. گیر کردن تو این فضا فقط داشت یه مشت خاطره چرت رو تو سرش دوباره زنده میکرد...و البته قلبش رو فشار میداد...نگاه به چانیول هم شرمنده اش میکرد هم هیجان زده...هنوزم نمیدونست اون پسر چرا جلوی جمع به عنوان دوست پسرش معرفیش کرده...اما قلب بکهیون داشت دیوونه میشد...حتی فکر اینکه یه روزی همچین جایگاهی تو زندگی اون پسر داشته باشه باعث میشد کل وجودش داغ کنه...و یه روزی این جایگاه راحت کنار دستش بود و بکهیون پسش زده بود و چانیول رو بازیچه کرده بود...زمین واقعا گرد بود!

-بهتره قبل از اینکه رسما یکی از دخترها دامنش رو بالا نزده و کونش رو برای دوست پسرت هوا نکرده ، بری جمعش کنی...

کانگمین با خنده گفت و پسر کوتاه تر هوفی کشید. بهرحال چانیول گی بود و عشوه های زنونه روش تاثیری نداشت اما این معنیش این نبود که عصبی نمیشد...درسته تو رابطه نبودن اما بکهیون هیچ جوره نمیتونست حس خوبی به دیدن دستی که داره عضله های بازوی چانیول رو بررسی میکنه داشته باشه. در نتیجه لیوان نوشیدنی بدمزه تو دستش رو کوبید روی میز و با قدم های بلند رفت سمت گوشه سالن که چانیول با سه تا از دخترهای هم کلاسیشون محاصره شده بود.

😈°Karma Is a Bitch°😈 Where stories live. Discover now